چشمک زدی ودورشدی
ومن به دنبال تو راه افتادم
کاش به خانه ات می رفتی
که ميان قصه بود و رويا
ويابه موزه
ويا به تياتر
اماراه به کتابخانه ها بردی
لعنت برتو!
من حالا
سالهاست کتابهاراورق می زنم
وتو را نمی يابم
چشمک زدی ودورشدی
ومن به دنبال تو راه افتادم
کاش به خانه ات می رفتی
که ميان قصه بود و رويا
ويابه موزه
ويا به تياتر
اماراه به کتابخانه ها بردی
لعنت برتو!
من حالا
سالهاست کتابهاراورق می زنم
وتو را نمی يابم
می بویم گیسوانت را
تا فرشته ها حسودی کنند به عطر تو.
شانه می زنم موهایت را
تا حوری ها سرک بکشند از بهشت برای تماشا.
شعر می گویم برای تو
تا کلمات کیف کنند
مست شوند
بمیرند.
برهنه ام
بپوشانم با عشق
شهري خالي ام
پرم کن از ازدحام
برگي خشکم
در آخر زمستان
بلرزانم از آواز پرنده اي
سرشارم کن
از شادي
بگو به باد
برقصد زير دامنم
تا بريزد
از انگشتانم پروانه ها
مي خواهم تنت
ننوي خوابم شود
تا غرق شوم
در موج دستانت
برهنه ام
بپوشانم با عشق.........
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)