جعبه مدادرنگی را برمی دارم
جای خالیت را سبز می کنم
و از جاده ای که رفتی
تا امتداد خانه قلبم فرش قرمز پهن می کنم
و مداد آبیم را نمی تراشم
تا زمانی که بیایی و آسمان دلم را آبی کنم
جعبه مدادرنگی را برمی دارم
جای خالیت را سبز می کنم
و از جاده ای که رفتی
تا امتداد خانه قلبم فرش قرمز پهن می کنم
و مداد آبیم را نمی تراشم
تا زمانی که بیایی و آسمان دلم را آبی کنم
عاشقت می شوم
درخيابان راه می روم
به چاله می افتم
عاشقم می شوی
در خيابان راه می روی
به چاله می افتی
حالا
نقاط اشتراکمان بيشتر می شود
چشمک زدی ودورشدی
ومن به دنبال تو راه افتادم
کاش به خانه ات می رفتی
که ميان قصه بود و رويا
ويابه موزه
ويا به تياتر
اماراه به کتابخانه ها بردی
لعنت برتو!
من حالا
سالهاست کتابهاراورق می زنم
وتو را نمی يابم
می بویم گیسوانت را
تا فرشته ها حسودی کنند به عطر تو.
شانه می زنم موهایت را
تا حوری ها سرک بکشند از بهشت برای تماشا.
شعر می گویم برای تو
تا کلمات کیف کنند
مست شوند
بمیرند.
برهنه ام
بپوشانم با عشق
شهري خالي ام
پرم کن از ازدحام
برگي خشکم
در آخر زمستان
بلرزانم از آواز پرنده اي
سرشارم کن
از شادي
بگو به باد
برقصد زير دامنم
تا بريزد
از انگشتانم پروانه ها
مي خواهم تنت
ننوي خوابم شود
تا غرق شوم
در موج دستانت
برهنه ام
بپوشانم با عشق.........
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)