ببخش اگه صدای من به گوش تو نمی رسه
ببخش اگه دلم برات عمریه که دلواپسه
ببخش که از نگاه تو نگاه من بی خبره
ببخش که سرنوشت تو با عشق من همسفره
__________________
ببخش اگه صدای من به گوش تو نمی رسه
ببخش اگه دلم برات عمریه که دلواپسه
ببخش که از نگاه تو نگاه من بی خبره
ببخش که سرنوشت تو با عشق من همسفره
__________________
سفری ساده از تمام دوستت دارم تنهاییی
تو از یادم نمی روی
سوزن ریز بی امان باران
بر پیچک و ارغوان
تو از یادم نمی روی
تو . . .
با من چه کرده ای که از یادم نمی روی؟
به دور مي رفتم
به جستجوي راز جهان
که دودکش خانه ات را ديدم
نزديک که شدم
دريافتم آنچه به دنبالش بودم
تويي،
زني با گيسواني بافته و
آوازهايي که خواب خرس را
پر از کندوهاي عسل مي کرد
اينجا فرود آمدم
و براي بخاري ات هيزم جمع کردم.
آماده ام تا به تردید
نفس بکشی
و من
بی بهانه به تنت
عشق ببافم.
میايستم کنار دريا
و طلوع تو را
انتظار میکشم
با موج بلند میخيزم
بيايی ابر میشوم
در آغوش تو
خوب خوب نازنین من!
نام تو همیشه مرا مست می کند...
بهتر از تمام شعرهای ناب!
نام تو اگرچه بهترین سرود زندگی ست،
من تو را به خلوت خدایی خیال خود،
"بهترین بهترین من" خطاب می کنم
بهترین بهترین من!!
__________________
فکر تو،عایق سرمای من است...
فکر کردم به صمیمیت تو،
گرم شدم
خنده کن!
خنده!!که با خنده ی تو،
آفتاب از ته دل می خندد...
شرم در چهره ی من داشت شقایق می کاشت
سفره انداخته بودیم و کنارش،
با هم دوستی می خوردیم
حرف تو سنگ بزرگی جلوی پای زمستان انداخت
...
باز هم حرف بزن!
ای یار
كه در گریبانت
دوكبوتر توآمان بی تابند
و قلب پاك تو
با لرزش خوش كبوتران
به تنظیم ایقاع و آهنگ جهان برخاسته است
لبانت به طعم خوش صداقت آغشته است
و گرمای مهربان دستت
مرد را مرد می كند
ومن
ایستاده ام
و به نیمه ی كهكشان می نگرم
كه درآنسویش
تو
عشق تقدیر می كنی
و من
كامل می شوم
ای زن زن !
تو را گم مي كنم هر روز و پيدامي كنم هر شب
بدينسان خواب ها را با تو زيبا مي كنم هر شب
تبي اين کاه را چون كوه سنگين مي كند آنگاه
چه آتش ها كه در اين كوه برپا مي كنم هر شب
تماشايي است پيچ و تاب آتش ها .... خوشا بر من
كه پيچ و تاب آتش را تماشا مي كنم هر شب
مرا يك شب تحمل كن كه تا باور كني اي دوست
چگونه با جنون خود مدارا مي كنم هر شب
چنان دستم تهي گرديده از گرماي دست تو
كه اين يخ كرده را از بيكسي ها مي كنم هرشب
تمام سايه ها را مي كشم بر روزن مهتاب
حضورم را ز چشم شهر حاشا مي كنم هر شب
دلم فرياد مي خواهد ولي در انزواي خويش
چه بي آزار با ديوار نجوا مي كنم هر شب
كجا دنبال مفهومي براي عشق مي گردي ؟
كه من اين واژه را تا صبح معنا مي كنم هر شب
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)