دست خودشان نیست
وقتی از فرط معصومیت
با تابشی از جنس عشق
روح*های ولگرد بعدازظهر را
بر نیمکتی سنگی
کشتار می*کنند،
چشم*هایت.
دست خودشان نیست
وقتی از فرط معصومیت
با تابشی از جنس عشق
روح*های ولگرد بعدازظهر را
بر نیمکتی سنگی
کشتار می*کنند،
چشم*هایت.
زمستان آمده است.
خسته ام
می خوابم
بهار که آمد
پیله ام را می شکافم
تا با پرهای خیس
دوباره
عاشقت شوم.
فاصله ی ساقه تا شکوفه
فاصله ی خیال تو
با من
فریادی است
که با مرگ خاموش می شود
مــانــده نــگـاهـم بــه د ل پـنـجـره
تــر شــده از هـجرت تـو خـاطـره
کوچه پر از حسرت ديوانه گـيست
خــانــه تـهـي از نـفـس زنـدگـيست
بـي تـو دلـم نـيمه شـبي سوي دشت
پـر زد و آواره شـد و بــر نگـشت
لـــذت بــيـداري يــلـدا تـــويـي
تــازه تــريـن رکــن تــمـنـا تــويـي
چــشــم تــو آغــاز پـــريــشـانـي ام
هــجــرت تـــو عــلــت ويــرانـي ام
روزگار هرگز نفهمید
که عاشق شکست خورده
بهترین برنده ست،
هم عشق را برده
و هم غم عشق را..
دوباره برف جای پا های مرا پوشاند
راستی
آیا برف شهر احساس تو نیز
اینگونه رد پای مرا خواهد پوشاند؟
زمانی
با تکه ای نان سیر می شدم
و با لبخندی
به خانه می رفتم
اتوبوس های انبوه از مسافر را
دوست داشتم
انتظار نداشتم
کسی به من در آفتاب
صدندلی تعارف کند
در انتظار گل سرخی بودم
حال که رسوا شده ام می روی
واله و شیدا شده ام می روی
حال که غیراز توندارم کسی
زین همه تنهاشده ام می روی
حال که چون پیکرسوزان شمع
شعله سراپاشده ام می روی
حال که همراه خراباتیان
همدم صبحها شده ام می روی
حال که در واده عشق وجنون
واقع عذرا شده ام می روی
حال که در بهر تماشای تو
غرق تمنا شده ام میروی
__________________
ببخش اگه صدای من به گوش تو نمی رسه
ببخش اگه دلم برات عمریه که دلواپسه
ببخش که از نگاه تو نگاه من بی خبره
ببخش که سرنوشت تو با عشق من همسفره
__________________
سفری ساده از تمام دوستت دارم تنهاییی
تو از یادم نمی روی
سوزن ریز بی امان باران
بر پیچک و ارغوان
تو از یادم نمی روی
تو . . .
با من چه کرده ای که از یادم نمی روی؟
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)