از راه دوری آمدی
با سایه‌ها خوابیده بودم که تو را دیدم
چه زیبا بودی تو
و اشک
چه ناب در چشم‌هایت نشسته بود
باد می‌آمد که نامت در دلم افتاد
و عاشقت شدم
بس‌یار راه بود که باید می‌رفتیم
راه‌ها با من به راه افتادند
تا توان داشتم به تو فکر کردم
و جهان از من عبور می‌کرد


چه بسیار سال‌ها گذشت و ماه‌ها رفت
عاقبت از من گذشتی
و سایه‌ها مُردند
خودم را دیدم که در راه، بی‌تو.
تنها نامی از تو به‌یاد داشتم
شبیه گلی


نامت
تمام گل‌های عالم بود.