صفحه 43 از 56 نخستنخست ... 3339404142434445464753 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 421 تا 430 , از مجموع 555

موضوع: ♥♥♥خلــوت دل♥♥♥

  1. #421
    »»»---(¯*¤پری سایت¤*¯)--»
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    ı̴̴̡̡̡ ̡͌l̡̡̡ ̡͌l̡ ̴̡ı̴̴̡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫
    نوشته ها
    1,056
    تشکر تشکر کرده 
    209
    تشکر تشکر شده 
    680
    تشکر شده در
    248 پست
    قدرت امتیاز دهی
    87
    Array

    پیش فرض

    آغاز من ، تو بودی و پایان من تویی
    آرامش پس از شب توفان من تویی
    حتی عجیب نیست، که در اوج شک و شطح
    زیباترین بهانه ایمان من تویی
    احساسهایی از متفاوت میان ماست
    آباد از توام من و ، ویران من تویی
    آسان نبود گرد همه شهر گشتنم
    آنک ، چه سخت یافتم :" انسان " من تویی
    پیداست من به شعله تو زنده ام هنوز
    در سینه من ، آتش پنهان من تویی
    هر صبح ، با طلوع تو بیدار می شوم
    رمز طلسم بسته چشمان من تویی
    هر چند سرنوشت من و تو ، دوگانگی است
    تنهای من ! نهایت عرفان من تویی
    بنــــــــــــد نمی آید دوست داشتنت !
    مثل آنکه شاهــــــــــرگ
    احســـــــــــــاسام را بریده باشی !

    141
    142
    85214085768964716462



  2. #422
    »»»---(¯*¤پری سایت¤*¯)--»
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    ı̴̴̡̡̡ ̡͌l̡̡̡ ̡͌l̡ ̴̡ı̴̴̡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫
    نوشته ها
    1,056
    تشکر تشکر کرده 
    209
    تشکر تشکر شده 
    680
    تشکر شده در
    248 پست
    قدرت امتیاز دهی
    87
    Array

    پیش فرض



    به درد مندی عشاق مبتلا سوگند
    به زود رنجی دلهای با صفا سوگند
    به شوخ طبعی مستان بزم عشقو جنون
    که گم کنند در و بام خانه را،سوگند
    به تنگدستی بخشندگان گوشه نشین
    به رو گشادگی بی نیازها سو گند
    به اشک دیده ی شب زنده دار مهجوران
    به شعر و ساز و می و بزم آشنا سوگند
    به چشم پاکی شبنم،به روشنایی روز
    به این مظاهر خلقت،جدا جدا سوگند
    به نامرادی لب تشنگان وادی عشق
    به سازگاری درویش بینوا سوگند
    به اشک عاشق مسکین ز ظلم این همه قید
    به پایداری معشوق با وفا سوگند
    به این غروب غم آلود روزگار فراق
    به صبح آغاز عشق ما سوگند
    که از تو در نظرم هیچ قبله روشنتر
    نبوده به هر نمازم،به این خدا سوگند
    بنــــــــــــد نمی آید دوست داشتنت !
    مثل آنکه شاهــــــــــرگ
    احســـــــــــــاسام را بریده باشی !

    141
    142
    85214085768964716462



  3. #423
    »»»---(¯*¤پری سایت¤*¯)--»
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    ı̴̴̡̡̡ ̡͌l̡̡̡ ̡͌l̡ ̴̡ı̴̴̡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫
    نوشته ها
    1,056
    تشکر تشکر کرده 
    209
    تشکر تشکر شده 
    680
    تشکر شده در
    248 پست
    قدرت امتیاز دهی
    87
    Array

    پیش فرض

    تیره گون شد کوکب بخت همایون فال من
    واژگون گشت ازسپهر واژگون اقبال من

    خنـده ی بیگـانگـان دیـدم نـگفـتـم درد دل
    آشـنایا بـا تـو گـویـم گریـه دارد حـال من

    با توبودم ای پری روزیکه عقل ازمن گریخت
    گر توهم ازمن گریزی وای بر احوال من

    روزگاراینسان که خواهد بیکس وتنهامرا
    سایـه هـم تـرسم نیاید دیگر از دنبال من

    قــمــری بی آشـیانـم بــر لــب بــام وفـــا
    دانـه و آبـم نـدادی مـشـکن آخـر بـال من

    باز گـرداندم عـنان عـمـربـا خیل و خـیال
    خـاطـرات کـودکـی آمــد بـه اسـتـقـبال من

    خـرد وزیبا بودی زلـف وپریشان تـوبود
    از کـتــاب عـشـق اوراق سـیـاه فـــال من

    ای صبا گردیدی آن مجموعه ی گل را بگو
    خوش پراکندی زهـم شیرازه ی آمـال من

    کاروکوشش را حوالت گـربود باکارساز
    شـهـریـارا حل مشـکـل هـا کـنـد حـلال من
    بنــــــــــــد نمی آید دوست داشتنت !
    مثل آنکه شاهــــــــــرگ
    احســـــــــــــاسام را بریده باشی !

    141
    142
    85214085768964716462



  4. #424
    »»»---(¯*¤پری سایت¤*¯)--»
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    ı̴̴̡̡̡ ̡͌l̡̡̡ ̡͌l̡ ̴̡ı̴̴̡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫
    نوشته ها
    1,056
    تشکر تشکر کرده 
    209
    تشکر تشکر شده 
    680
    تشکر شده در
    248 پست
    قدرت امتیاز دهی
    87
    Array

    پیش فرض

    وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید
    وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید
    وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید
    وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشید
    من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی
    چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی
    یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود
    آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود
    وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد
    آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد
    من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی
    چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی


    ترانه سرا : افشین یداللهی


    بنــــــــــــد نمی آید دوست داشتنت !
    مثل آنکه شاهــــــــــرگ
    احســـــــــــــاسام را بریده باشی !

    141
    142
    85214085768964716462



  5. #425
    »»»---(¯*¤پری سایت¤*¯)--»
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    ı̴̴̡̡̡ ̡͌l̡̡̡ ̡͌l̡ ̴̡ı̴̴̡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫
    نوشته ها
    1,056
    تشکر تشکر کرده 
    209
    تشکر تشکر شده 
    680
    تشکر شده در
    248 پست
    قدرت امتیاز دهی
    87
    Array

    پیش فرض

    آن که آید ز دست دل به امان
    وان که آید ز دست جان به ستوه
    گاه سر می نهد به سینه دشت
    گاه رو می کند به دامن کوه
    تا زند در پناه تنهایی،
    دست در دامن شکیبایی
    غافل از این بود که تنهایی
    سر نهادن به کوه و صحرا نیست
    با طبیعت نشستنش هوس است
    چون نکو بنگرند تنها نیست
    ای دل من،بسان شمع بسوز
    باز « تنها میان جمع» بسوز
    بنــــــــــــد نمی آید دوست داشتنت !
    مثل آنکه شاهــــــــــرگ
    احســـــــــــــاسام را بریده باشی !

    141
    142
    85214085768964716462



  6. #426
    »»»---(¯*¤پری سایت¤*¯)--»
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    ı̴̴̡̡̡ ̡͌l̡̡̡ ̡͌l̡ ̴̡ı̴̴̡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫
    نوشته ها
    1,056
    تشکر تشکر کرده 
    209
    تشکر تشکر شده 
    680
    تشکر شده در
    248 پست
    قدرت امتیاز دهی
    87
    Array

    پیش فرض

    می‌نوشتم عشق دستم بوی شبنم می‌گرفت

    آهِ حوای درون دامان آدم می‌گرفت
    می‌نوشتم شعر یک توده شقایق بود و آه
    آشنا دستی ز دست باد مریم می‌گرفت
    می‌نوشتم شاعری سر در گریبان غروب
    یادگاری می‌نویسد، عشق ماتم می‌گرفت
    می‌رسیدم تا لب دریا نگاهم بود و موج
    انتشار آبی امواج را غم می‌گرفت
    می‌گذشتم از گلاب کوچه‌ی اردیبهشت
    بوی گل‌های اشارت در پناهم می‌گرفت
    با تو می‌گفتم فقط از ابرها،
    آئینه‌ها
    یک قلم، یک دفتر بی‌نام عالم می‌گرفت
    می‌کشیدم نقش باران روی پلک داغ باغ
    می‌سرودم یک غزل باران دمادم می‌گرفت
    بنــــــــــــد نمی آید دوست داشتنت !
    مثل آنکه شاهــــــــــرگ
    احســـــــــــــاسام را بریده باشی !

    141
    142
    85214085768964716462



  7. #427
    »»»---(¯*¤پری سایت¤*¯)--»
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    ı̴̴̡̡̡ ̡͌l̡̡̡ ̡͌l̡ ̴̡ı̴̴̡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫
    نوشته ها
    1,056
    تشکر تشکر کرده 
    209
    تشکر تشکر شده 
    680
    تشکر شده در
    248 پست
    قدرت امتیاز دهی
    87
    Array

    پیش فرض

    بی همگان به سر شود ، بی تو به سر نمی شود
    داغ تو دارد این دلم ، جای دگر نمی شود
    بی تو برای شاعری واژه خبر نمی شود
    بغض دوباره دیدن ات هست و بدر نمی شود
    فکر رسیدن به تو ، فکر رسیدن به من
    از تو به خود رسیده ام اینکه سفر نمی شود
    بی همگان به سر شود ، بی تو به سر نمی شود
    داغ تو دارد این دلم ، جای دگر نمی شود
    دلم اگر به دست تو به نیزه ای نشان شود
    برای زخم نیزه ات سینه سپر نمی شود
    صبوری و تحمل ات همیشه پشت شیشه ها
    پنجره جز به بغض تو ابری و تر نمی شود
    بی همگان به سر شود ، بی تو به سر نمی شود
    داغ تو دارد این دلم ، جای دگر نمی شود
    صبور خوب خانگی ، شریک ضجه های من
    خنده خسته بودنم زنگ خطر نمی شود
    حادثه یکی شدن حادثه ای ساده نبود
    مرد تو جز تو از کسی ، زیر و زبر نمی شود
    به فکر سر سپردنم به اعتماد شانه ات
    گریه بخشایش من که بی ثمر نمی شود
    همیشگی ترین من ، لاله نازنین من
    بیا که جز به رنگ تو ، دگر سحر نمی شود
    بی همگان به سر شود ، بی تو به سر نمی شود
    داغ تو دارد این دلم ، جای دگر نمی شود
    بنــــــــــــد نمی آید دوست داشتنت !
    مثل آنکه شاهــــــــــرگ
    احســـــــــــــاسام را بریده باشی !

    141
    142
    85214085768964716462



  8. #428
    »»»---(¯*¤پری سایت¤*¯)--»
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    ı̴̴̡̡̡ ̡͌l̡̡̡ ̡͌l̡ ̴̡ı̴̴̡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫
    نوشته ها
    1,056
    تشکر تشکر کرده 
    209
    تشکر تشکر شده 
    680
    تشکر شده در
    248 پست
    قدرت امتیاز دهی
    87
    Array

    پیش فرض

    koleh poshti2


    بیا ای بی وفای من
    و امشب را فقط امشب
    برای خاطر آن لحظه های درد
    کنار بستر تاریک من ، شب زنده داری کن
    که من امشب برای حرمت عشقی
    که ویران شد
    برایت قصه ها دارم
    تو امشب آخرین اشکم بروی گونه می بینی
    و امشب آخرین اندوه من مهمان توست
    بیا نامهربان
    و امشب را کنار بستر تاریک من شب زنده داری کن
    چه شبهایی که من تا صبح برایت گریه می کردم
    و اندوهم همیشه میهمان گوشه و سقف اتاقم بود
    قلم بر روی کاغذ لغزشی دشوار می پیمود
    که من در وصف چشمانت
    کلامی سهل بنویسم
    درون شعر های من
    همیشه نام و یادت بود
    درون قصه های من
    همیشه قهرمان بودی
    ولی امشب کنار عکس های پاره ات آخر
    تمام شعرهایم را به آتش می سپارم من
    درون قصه هایم ، قهرمانهارا
    به خون خواهم کشید آخر
    و دیگر شعرهایم بوی خون دارد
    ببخش ای خاکی خسته
    اگر امشب به میل من
    کنارم تا سحر بیدار ماندی
    برای آخرین شب هم ز چشمت عذر می خواهم
    که امشب میزبان رنج من گشتی
    خداحافظ
    بنــــــــــــد نمی آید دوست داشتنت !
    مثل آنکه شاهــــــــــرگ
    احســـــــــــــاسام را بریده باشی !

    141
    142
    85214085768964716462



  9. #429
    »»»---(¯*¤پری سایت¤*¯)--»
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    ı̴̴̡̡̡ ̡͌l̡̡̡ ̡͌l̡ ̴̡ı̴̴̡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫
    نوشته ها
    1,056
    تشکر تشکر کرده 
    209
    تشکر تشکر شده 
    680
    تشکر شده در
    248 پست
    قدرت امتیاز دهی
    87
    Array

    پیش فرض

    gham

    به مرگ چاره نجستم که در جهان بمانم به عشق زنده شدم تا جاودانه بمانم.
    ز جویبار محبت آب حیات چشیدم چون همیشه بهار ایمن از خزان شدم.
    چون شمع میسوختم اینک او تشنه من است خسته خاک هستم و نگاهم به فلک
    ای فلک خاموشم گردان تا این سکوتم بشکند فلک در خلوت خود مرا با خود ببر
    ای خاک مرا خرم گردان .کسی را نیافتم درد پنهام با او بگویم به ناچار با صخره سخنها گفتم سر خود را به دلش کوبیدم ولی او سخت و من تکه گوشتی نرم.دلش نشکست هر آنچه با او گفتم لب باز نکرد و تکان هم نخورد تازه دریافتم چه خود خواهم !
    بنــــــــــــد نمی آید دوست داشتنت !
    مثل آنکه شاهــــــــــرگ
    احســـــــــــــاسام را بریده باشی !

    141
    142
    85214085768964716462



  10. #430
    »»»---(¯*¤پری سایت¤*¯)--»
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    ı̴̴̡̡̡ ̡͌l̡̡̡ ̡͌l̡ ̴̡ı̴̴̡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫
    نوشته ها
    1,056
    تشکر تشکر کرده 
    209
    تشکر تشکر شده 
    680
    تشکر شده در
    248 پست
    قدرت امتیاز دهی
    87
    Array

    پیش فرض

    حال تو روشن است دلا از ملال تو
    فریاد از دلی که نسوزد به حال تو
    ای نوش لب که بوسه به ما کرده ای حرام
    گر خون ما چو باده بنوشی حلال تو
    یاران چو گل به سایه سرو آرمیده اند
    ما و هوای قامت با اعتدال تو
    در چشم کس وجود ضعیفم پدید نیست
    باز آ که چون خیال شدم از خیال تو
    در کار خود زمانه ز ما ناتوان تر است
    با ناتوان تر از تو چه باشد جدال تو ؟
    خار زبان دراز به گل طعنه می زند
    در چشم سفله عیب تو باشد کمال تو
    ناساز گشت نغمه جان پرورت رهی
    باید که دست عشق دهد گوشمال تو
    بنــــــــــــد نمی آید دوست داشتنت !
    مثل آنکه شاهــــــــــرگ
    احســـــــــــــاسام را بریده باشی !

    141
    142
    85214085768964716462



صفحه 43 از 56 نخستنخست ... 3339404142434445464753 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/