در سکوت تنهایی خود به یادتت می افتم و سرتا پای وجودم از عشقت لبریز میشود
به امیدی روزی که بیایی و غروب دلتنگیها را به سپیده با تو بودن برسانی
و دفتر سرنوشت مرا با سرانگشت معجزه گرت ورق بزنی
وقتی به تو فکر میکنم در خلوت تنهاییم دیگر تنها نیستم....
تا تو رفتی همه گفتند : از دل برود هر آنکه از دیده برفت
و به ناباوری و غصه ی من خندیدند
کاش می آمدی و می دیدی
که در این عرصه ی دنیای بزرگ...
چه غم آلوده جدایی ها هست ...
و بدانی که :
از دل نرود هر آنکه از دیده برفت...