f16520ae43b44d39943f


ز ریشه میزندم که کفر عشق بریزد
و دور میشود از من منی که من دارم

شبی رسید سیاه سپیده پر زد و رفت

چقدر الکن است لحن عاشقی که من دارم

تیره غبار گرفته بغض آلود

هوای رسیدن به ساحلی که من دارم

همین که دچارم به فتنه دل خود

همان حماقت محضی است کاز ازل دارم

تبسمی که به زور از غم زمانه ربودم

زمن گرفت و ارمغانم شد تبی که من دارم

تمام شعر من،تمام روح من، تمام من

تمام، خسته ام از این زندگی که من دارم