من از دیروز تا فردا
برایت مست می خندم
تو راز نیلوفر و مرداب
تو راز شبنم و گلبرگ
تو یک دنیا برای بی صدا خواندن
سکوت قلب تنها را خوب می فهمی
صدایت را برایم آواز خواهی کرد ؟
تو ای زیباترین رویا ،
کنار هم آغوشی ها ،همدلی را ساز خواهی زد؟
کتاب درد تو در سینه ام حک شد
نخستین باب قلبت را ،
چه خوش آهنگ، چو شعری نغز می خوانم
دلم در حسرت آغوش گرمت، سرد می سوزد
شبی که آسمان با قطره ها بارید
دمی، آینده با دیروز تنها شد
دل تنها، به عشق تو رسوا شد
ولی با تو به سوی روشنایی ها سفر کردم
کلامی آشنا گفتم،چه بی پروا خطر کردم
دلت را مثل یک محرم، درون سفره قلبم نهان کردی
به آرامی در این باور مرا همراه خود خواندی
و چشمانم فروغ مهر را ،
درون کوچه های سادگی دیدند
و دستانی که عطر شب بو را خواب می دیدند
برایت رازها گفتند
و در آن لحظه با تو بودنها
نوید روز نو را از گل لبخند تو چیدند
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)