باز شب شد چقدر تنهایم
گفته بودی که شبی می آیم
باز شب شد و از پنجره ام
همچنان راه تو را می پیمایم
کنج این پنجره ها شب همه شب
منم و گریه و های و هایم
پشت این پنجره ها تا به سحر
پنجه بر پیکر خاک می سایم
نکند بیهوده عمر خود را
پشت این پنجره ها می فرسایم
نکند بیهوده تکرار شود
قصه ی چشم به راهی هایم
باز چون دیشب وشبهای دگر
میروم پنجره را بگشایم
باز شب شد،شب واز پنجره ام
همچنان راه تو را می پیمایم
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)