5176455

برای تو
به انتهای شب که می رسیم چیزی در درونم انگار میمیرد
آرام آرام و خیالم خیس میشود.
در تاریکه دیدگان تو زمان می گذرد
و من همچنان
برای تو می نویسم
عجب برفی میاید و من آوازم را در سپیدی برف پنهان می کنم
و بی تو
بیقرار می شوم