سلام عزیزم
سلامی که چه رازها در آن نهفته است
عزیزم تو را همچو مرجانی ته دریا می بینم
ودوست دارم در کنار تو باشم
ودریچه راز خود را به روی تو بگشایم
محبوبم
ایکاش پرنده مهاجر و خوش آوازی بودم
ودر دستهای تو آشیانه می ساختم
ایکاش قطره اشکی بودم که از فروغ چشمانت تولد می یافتم
وبر گونه هایت بوسه می زدم
ودرهر گوشه از لبت می رفتم
وآنگاه برای نوشتن خاطرات مرکب می شدم
وسپس مایه وجودت می شدم
امابه چه مشغول کنم دیده دل را که تو را می طلبد
ودیده تو را می جوید
عزیزم سوگند می خورم
کهبهار را بخاطر زیباییش
وگل را برایبوییدنش
وتو رابخاطر احساس پاکی که داری
[FONT=georgia, 'times new roman', times, serif]
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)