دلم گرفته به اندازه وسعت تمام دلتنگی های عالم
شیشه قلبم آنقدر نازك شده كه با كو چكترین تلنگری میشكند
دلم می خواهد فریاد بزنم ولی واژهای نمی یابم كه عمق دردم را در فریاد منعكس كند
فریادی در اوج سكوت كه همیشه برای خودم سر داده ام
دلم به درد می آید وقتی سر نوشت را به نظاره می نشینم كاش می شد پرواز كنم پروازی بی انتها تا رسیدن به ابدییت...................
كاش می شد در میان هجوم بی رحمانه درد خودم را پیدا كنم
نفرین به بودن وقتی با درد همراه است
بغض کهنه ای گلویم را می فشارد به گوشه ای پناه می برم
ای کاش باز هم کسی اشکهایم را نبیند.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)