گفتی : "بیا شبانه ی عشقی به راه كن
من را غریق لذت یك شب گناه كن
حس لبت كه روی لبم داغ میزند
از من مگیر و زندگی ام را تباه كن
آرام سر به سینه ی من نه و تا ابد
گیسوی خود به سرش سرپناه كن
از آتشی كه شعله زده در نگاه تو
امشب مرا چو چشم خودت رو سیاه كن"
آنشب كه دست تو دست مرا گرفت
از پا فتاده بودم و گفتی گناه كن
گفتم كه سینه ام از عشق خسته است
گفتی: " خموش باش و مرا تكیه گاه كن "
عشقی نبود در پس آن شب و تا هنوز
گویم به گوش دل هر شب كه آه كن
آن عشق پاك بی ثمری كز دلت گذشت
از یاد برده و در قعر چاه كن
تو از تمام فاصله ها دل بریده ای
سوزاندی ام ، برای خدا ، اشتباه كن
من با تمام فاصله ها عهد بسته ام
باز آ و غربت من را نگاه كن
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)