i112863 titanic799535


و طوفان اتفاق افتاد
كشتی ماند و اقیانوس، در شب تاریك وبیم موج
و كشتی بان بی فانوس
یكی می گفت: (( این دریا ...)) یكی می گفت: (( بیهوده است ...))
یكی فریاد زد (( خشكی ...)) یكی آرام گفت: (( افسوس ))
و اما (( پشت دریاها)) یقین شهری است رویایی
اگر رفتند با رویا،اگر ماندند در كابوس
(( خدا با ماست)) این را ناخدا می گفت پی در پی
اگر چه سخت در مانده ، اگر چه همچنان مایوس
كبوتر نه ، كلاغی نه ، و حتی برگی از زیتون
همه مردند بی احساس، همه مردند نا محسوس
هوائی شاعرانه، شر شر باران
و كشتی خفته بود آرام
در اعماق اقیانوس