i264612 2NA4U1I


آه ای تمام هستیم از تو


ای شور و حال مستیم از تو


روزی مبادا قصه گوی دیگران گردی


روزی مبادا آرزوی این و آن گردی


روزی مبادا پا نهی بر آنچه می گویی


روزی مبادا بگذری،از آنچه میگویی


گر با دلم نامهربان گردی


گر آشنای دیگران گردی


میمیرم از وحشت


چون لاله در صحرای رسوایی


میسوزم از اندوه تنهایی


غمگین تراز مهتاب پاییزم


جام تهی از باده ام،از غصه لبریزم


با منم مدارا كن


جام دلم پر از شراب عاشقیها كن


در دست من،دست وفا بگذار


تا زیر پایت فرش سازم هستی خود را


من با تو میمانم


من بی تو میمیرم


بگذار تا همچون پرستوها


دركنج آن دل آشیان سازم


من آن قفس را دوست میدارم


بگذار تا خود را نهان سازم


ای قصه گوی دل


ای آرزوی من


با من مبادا بی وفا گردی


با دیگران پیمان ببندی آشنا گردی


آه ای تمام هستیم از تو


از پای دل مگشای زنجیرم


من بی تو میمیرم