i122348 MaheAsal

ماه بالای سر آبادی است
اهل آبادی در خواب
روی این مهتابی
خشت غربت را می بویم
باغ همسایه چراغش روشن
من چراغم خاموش
ماه تابیده به بشقاب خیار به لب کوزه آب
غوک ها می خوانند
مرغ حق هم گاهی
کوه نزدیک من است: پشت افراها، سنجدها
و بیابان پیداست
سنگ ها پیدا نیست گلچه ها پیدا نیست
سایه های از دور
مثل تنهایی آب
مثل آواز خدا پیداست
نیمه شب باید باشد
دب اکبر آن است:دو وجب بالاتر از بام
آسمان آبی نیست روز آبی بود
یاد من باشد فردا بروم باغ حسن گوجه و قیسی بخرم
یاد من باشد فردا
لب سلخ طرحی از بزها بردارم طرحی از جاروها
و سایه هاشان در آب
یاد من باشد هر چه پروانه که می افتد در آب زود از آب در آرم
یاد من باشد کاری نکنم که به قانون زمین بر بخورد
یاد من باشد فردا لب جوی حوله اتم را هم با چوبه بشویم
یاد من باشد تنها هستم
ماه بالای سر تنهایی است.


سهراب سپهری

از مجموعه حجم سبز