علت نياز جامعه اسلامي به حكومت ديني

امام علي بن موسي(ع) در نگاه به فلسفه سياسي و بيان ضرورت وجود امام و رهبري الهي و حكومت ديني براي جامعه اسلامي، بياني جامع و ژرف دارد. چه اين كه پس از تبيين ضرورت اصل وجود امام به اين نكته مي‌پردازد كه اصولاً نياز به مديريت و رهبري اجتماعي، چيزي نيست كه به جوامع اسلامي اختصاص داشته باشد، بلكه هر مجموعه بشري نيازمند مديريت و رهبري است. به تعبير ديگر، نياز مجموعه‌هاي انساني به رهبر، امري غيرقابل انكار است و دين نمي‌تواند اين ضرورت اجتماعي را ناديده گرفته و براي آن هيچ پيش بيني و اقدامي نكرده باشد.
سخن حضرت رضا(ع) در اين زمينه چنين است: «از جمله دلايل نياز جامعه اسلامي به رهبري و حكومت شايستگان، اين است كه اساساً ما هيچ گروه و ملتي را نمي‌توانيم در تاريخ بيابيم كه بدون سرپرست و رئيس بقايافته و زندگي كرده باشند، زيرا مسائل ديني و دنيايي، براي تحقق اجتماع، خواه ناخواه نيازمند مديريت و رهبري است.
بر اين اساس، در نظام حكيمانه خداوند احتمال نمي‌رود كه اين ضرورت را ناديده گرفته و بندگان را بدون رهبري مشخص و شايسته رها كرده باشد؛ رهبري كه مايه پايداري جامعه است و در پرتو او مي‌توانند با دشمن بستيزند و اموال و دارايي‌هاي عمومي را به مصرف صحيح رسانند. آن رهبري كه جمعه و جماعت ايشان را بر پا دارد و سايه سنگين ظالمان را از سر مظلومان كوتاه گرداند.»
امام به دنبال بيان اين فلسفه عام سياسي به ويژگي‌هاي رهبري در جامعه اسلامي اشاره دارد و يادآور مي‌شود كه مديريت سياسي و ديني در جامعه اسلامي بايد «امين» و «پاسدار ارزش‌هاي معنوي و ديني» و «سرپرستي امانتدار و مورد اطمينان» باشد، زيرا اگر فرمانرواي امت اسلامي داراي اين خصلت‌ها نباشد، دين از ميان مي‌رود، سنتهاي شرعي و احكام الهي تغيير مي‌يابد، بدعتگران فزوني مي‌يابند، بي‌دينان بر دين يورش مي‌برند و امر دين را بر مسلمانان مشتبه مي‌سازند.
احكام دين، داراي دليل و مصلحت

در جهان‌بيني و نگرش توحيدي، نه تنها اصل آفرينش و نزول وحي و بعثت رسولان الهي برپايه فلسفه عقلي و علمي مبتني است، بلكه يكايك دستورات و رهنمودهاي دين ـ واجب‌ها، حرام‌ها، مستحب‌ها و مكروه‌ها ـ همه و همه داراي دليل و مبتني بر مصلحت يا مفسده‌اي هستند كه در آنها نهفته است.
فضل بن شاذان در بيان مجموعه رواياتي از حضرت رضا(ع) در اين باره نوشته است: «اگر پرسش شود: آيا ممكن است خداوند حكيم بنده‌اش را بي‌دليل به كاري فرمان دهد و از او چيزي را بخواهد كه فاقد اثر و سازندگي است؟
به او گفته مي‌شود: خير! خداي حكيم نه كار بيهوده مي‌كند و نه جهل به امور دارد تا از سر ندانستن، فرماني بيهوده دهد... .
سؤال: اين دلايل و علت‌ها و فلسفه‌ها به راستي وجود دارد و قابل شناسايي است؟
پاسخ: آري قابل شناسايي است و هم اكنون براي اهلش روشن است.
سؤال: آيا شما اين فلسفه‌ها و دلايل را مي‌دانيد؟
پاسخ: بلي بخشي از آنها براي ما شناخته شده است و بخشي هم از دسترس دانش بشر دور مي‌باشد.»