_شايد هم لاله و عمه ات معايب اون رو بيش از حد بزرگ جلوه مي دن .
نه مطمئنم لاله آدمي نيست كه به خاطر بي گناه جلوه دادن خودش ،ديگران رو گناهكار معرفي كند.
_به هر حال علت هرچي بوده لاله نمي تونسته زندگي با كامران رو تحمل كنه به همين خاطربعد از مرگ بچه اش طلاق گرفت .
_باورم نميشه كه اين لاله همون لاله ي شيطون و سرزنده ي گذشته باشه !
_ هيچ كس باور نمي كنه !اما زندگي همينه و طوري با آدما بازي ميكنه كه اونارو از اين رو به اون رو ميكنه .
سيامك در حاليكه پيپش را روشن ميكرد به پدر و برادرش گفت :آقايون به اطلاعتون مي رسونم كه فردايي هم هست و وقت براي درد دل كردن زياده .
آقاي مقدم نگاهي به او انداخت و سپس به سهيل گفت :
برادرت راست ميگه حالا بهتره بري يه كمي هم با فاميل خوش و بش كني ! اونا همگي امشب به خاطر تو اينجا جمع شدن.
سهيل با بي ميلي از جا بلند شد و پرسيد :از كجا شروع كنم ؟
سيامك چشمكي زد و به غزل اشاره كرد اما آقاي مقدم گفت از خانوادهعموت شروع كن.
سهيل از همانجا به ميزي كه عمو و خانواده اش دور آن نشسته بودند نگاه كرد .
سيامك گفت :
دل دختراي عمو آب شد برو ديگه .
سهيل نفس عميقي كشيد و به طرف آنها رفت . غزل كه مطمئن بود سهيل به سوي او خواهد آمد با ديدن اين صحنه با خشم نگاهي به سپيده و ستاره انداخت كه جلوي پاي پسر عمويشان بلند شده بودند و با عشوه و ناز با او صحبت ميكردند انداخت . ستاره متوجه نگاه اوشد ،دست سپيده را فشرد و با چشم به او اشاره كرد . سپيده به غزل نگاه كرد و لبخند زد اما غزل رويش را برگرداند و با مادرش شروع به صحبت كرد .
فريده كه از دور كارهاي دختر دايي هايش را زير نظر داشت در دل به حركات سبكسرانه ي آن ها خنديد و خدا را شكر مي كرد كه جاي آنها نيست .نگاهش را به سوي غزل چرخند كه با حالتي ناراحت و عصبي با مادرش صحبت مي كرد اما در حقيقت تمام حواسش پيش سهيل بود.نيما برادر بزرگتر غزل جواني خوش سيما و خوش برخورد بود كه بسيار مورد توجه ستاره و سپيده بود اما او خواستگار لاله بود و تصميم داشت هرطور شده دل اورا به دست آورد .اين موضوع را همه مي دانستند جز خود لاله كه هيچ توجهي به اطرافيانش نداشت و هميشه در دنياي خودش غرق بود .
لاله دختري زيبا بود كه خيلي زود ازدواج كرده بود اما متاسفانه از همان روزهاي اول متوجه شد كه شوهرش دچار حس بدبيني نسبت به اوست .مردي كه پس از هر مهماني و جشن او را مورد پرس و جو قرار مي داد و اگر گاهي رفتاري خلاف ميل او از لاله سر ميزد به سختي آزارش مي داد. بعد از گذشت يك سال از ازدواجشان رفت و آمدشان با فاميل به طور كامل قطع شد و اين درست زماني بود كه لاله حركات موجود كوچكي را در درون خود احساس ميكرد .
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)