ایــــــــــــن روزهـا میگــــــــــذرند.......امــا من از این روزهـــــــا نخواهـــــــــــــم گذشت...............
ایــــــــــــن روزهـا میگــــــــــذرند.......امــا من از این روزهـــــــا نخواهـــــــــــــم گذشت...............
لمس کن کلماتی ر اکه برایت می نویسم ...
تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست ...
تا بدانی نبودنت آزارم می دهد ...
لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان ...
که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد ...
...لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است..
لمس کن لحظه هایم را ...
تویی که می دانی من چگونه عاشقت هستم...
لمس کن این با تو نبودن هارا..
اسم ِ مرا ـهم ثبت کنید ،
در گینس،
می توانـ َم در آغوش ِ او ،
جان بدهـم ،
آسان ..
چـــﮧ بــــمانـــے
چــــﮧ نــَـمــــــانــے
منی دگـــــر وجــود نـــَــدارد !
یا در تـــو حل می شــوم
یا بــے تــو گــــــُم
جدیدا با دیوار حرف میزنم!
میدونی...
از شخصیتش خوشم اومده یه جورایی!
محكمه...
ثابته...
آرومه......
غلط نكنم از
منم خوشش اومده!!!
هــــــــــــــــه.....
مرا چه بـــــــــه فلسفــــــــــه!!
مــــــــــن هنوز در منطق چشمــــــــانت مانده ام......
خود بگو!!!
سرزمین نگاهت را
روی کدامین گسل بنا کرده ای ؟...
که اینگونه شب و روز دلم در حال لرزیدن است.............
قرار ما هر جای دنـــــــیا که باران شدیدتر بود
نزدیــــــــــک خدا
آسمان هفتم در نزدیکـــــــی ملکوت
اوج الهام و فراموشـــــــــی حس
آنجا که مطمئن میشــــــوی بی دغدغه
تو برای منــــــــی و من برای تـــــــــو......
دل اگر بستی،
محکم نبند!
مراقب باش،
گره کور نزنی
او میرود، تو میمانی و یک گره کور
به دلم میگویم:
آن یوسفی هم که برگشت به کنعانش...
استثنا بود!
تو غمت را بخور
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)