خواجه شمس الدين محمد صاحب ديوان خواجه شمس الدين محمد صاحب ديوان جوينى ، پس از حمله مغول به ايران توسط هلاكو نوه چنگيز، وزير با كفايت و دانشمند و شاعر عارف دانش پرور قلمرو ايلخان مغول و امپراطورى او بود.
بعضى ها تصور كرده اند، وزارت هلاكو را خواجه نصير الدين طوسى فيلسوف نامى داشته است ، در صورتى كه خواجه نصير مشاور علمى هلاكو بوده ، و از جانب وى نظارت بر اوقاف كل ممالك اسلامى را داشته است .
وزير كم نظير او، خواجه شمس الدين محمد صاحب ديوان بوده ، كه در زمان هلاكو و پسرش اباقا و نوه اش ارغون خان ، وزير اعظم آنها بوده است .
مقام و موقعيت و شخصيت عالى سياسى و علمى و رعيت پرورى او چنان بوده كه خواجه نصير الدين طوسى كتاب (اوصاف الاشراف ) در عرفان و سير و سلوك را به نام وى و براى او نوشته است .
همچنين دبيران قزوينى حكيم نامى كتاب مشهور (شمسيه ) در منطق را كه تا كنون هم از كتب درسى حوزه هاى علمى است ، به نام وى تصنيف كرد.
خواجه شمس الدين محمد صاحب ديوان ، برادر علاء الدين عطا ملك جوينى است كه پس از فتح بغداد، از جانب هلاكو حكمران عراق گرديد، و كتاب (تاريخ جهانگشاى ) در تاريخ مغول اثر ارزنده آن مرد دانشمند است . بهاء الدين صاحب ديوان پسر خواجه شمس الدين نيز حكومت اصفهان و نواحى آنجا تا قم را داشت ، و هموست كه عماد الدين طبرى دانشمند شيعه كتاب (كامل بهائى ) را به فارسى در تاريخ ائمه اطهار (ع ) به نام او نگاشت .
خواجه شمس الدين محمد صاحب ديوان ممدوح سعدى شيرازى است ، و قصائد نغز سعدى در مدح او كه گويند ابدا اغراق نگفته و هر آنچه در وى بوده ، به سلك نظم كشيده است در بوستان سعدى موجود و مشهور است .
نه تنها سعدى سرآمد شعراى عصر، بلكه تمامى شعراى سخن گستر او را مدح گفتند، و قصائد غرا در ثنايش سرودند.
گوشه اى از شخصيت و سرانجام او را از نگارش خواجه فخر الدين صفى على ، پسر ملاحسين كاشفى و باجناق جامى شاعر و عارف نامى ، در گذشته سال 939 ه -. در كتاب (لطائف الطوائف ) مى خوانيم :
(خواجه شمس الدين محمد صاحبديوان كه بعد از نظام الملك طوسى به استعداد و قابليت او وزيرى كم بوده است ، و به غايت كرم پيشه و عالى همت بوده ، و رساله (شمسيه ) در منطق به نام اوست ، روزى در ديوان وزارت بر مسند حكومت نشسته بود.
يكى از فضلاى شعراء رقعه اى به دست وى داد كه در آن رباعيى در مدح او گفته بود، و آن رباعى اينست :
رباعى
دنيا چون محيطست و كف خواجه نقط
پيوسته بگرد نقطه مى گردد خط
پرورده تو، كه و مه و دون و وسط
دولت ندهد خداى كس را بغلط
خواجه قلم برداشت ، و بى تاءمل در جواب او اين رباعى كه بديهة بگفت بر ظهر آن رقعه نوشت و مهر كرد و به دست وى داد:
سيصد بره سفيد چون بيضه بط
كانرا ز سياهى نبود هيچ نقط
از گله خاص ما نه از جاى غلط
چوپان بدهد به دست دارنده خط
خواجه شمس الدين محمد را در قره باغ تبريز، چهارم ماه شعبان (683 ه -) به حكم (ارغوان ) به قتل رسانيدند، و (مجد همگر) كه فاضل و دانشمند بى نظير وقت خود و ملك الشعراى عراق و فارس بود، و معاصر شيخ مصلح الدين سعدى و نديم مجلس سعد بن زنگى ، كه شيخ (گلستان ) را به نام او نوشته ، در مرثيه خواجه شمس الدين محمد رباعيى بر بديهه گفت و شيخ سعدى آنرا شنيد و بگريست ، و مجد همگر را بر آن شعر تحسين و تعريف كرد، و آن اينتست :
رباعى
در ماتم شمس از شفق خون بچكيد
مه چهره بخست و زهره گيسو ببريد
شب جامه سياه كرد در ماتم و صبح
برزد نفسى سرد و گريبان بدريد
و شعراى متاءخرين اتفاق دارند كه هيچ شاعرى از متقدمين و متاءخرين در مرثيه اكابر، مثل اين رباعى نگفت ، الا (امير شاهى سبزوارى ) كه در فوت (ميرزا بايسنقر) اين رباعى گفته ، والحق گوهرى قيمتى سفته و آن اينست :
رباعى
در ماتم تو دهر بسى شيون كرد
لاله همه خون ديده در دامن كرد
گل جيب قباى ارغوانى بدريد
قمرى نمد سياه در گردن كرد.
در (تذكره عرفات ) مى نويسد: اين قطعه را خواجه شمس الدين در وقت قتل خود گفته است :
هر تير كه از قبضه تقدير برون شد
كى شايد از آن تير به تدبير حذر كرد
انصاف فلك بين كه در اين مدت نزديك
چه شور برانگيخت ز بيداد و چه شر كرد
گردون چه بود چيست ستاره چه بود مهر
فرمان خدا بود و حوالت به قدر كرد
هر ظلم كه بر اهل جهان كردم از اين پيش
پيش آمد و احوال مرا هر چه بتر كرد(31)
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)