نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 45

موضوع: داستان هاى ما جلد سوم (مجموعه داستانها و حکایات آموزنده دینی و اخلاقی )

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #9
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    كرامت صوفى اسلام دين كامل الهى است كه با برنامه آسمانى خود (قرآن ) تمام جهات زندگى اين جهان و جهان ديگر را براى انسانها تضمين كرده و منظور داشته است . اسلام همه را به صف واحد فرا خوانده و هر گونه تفرقه و اختلاف و صف بندى را ممنوع ساخته است . با اين وصف ، از همان آغاز كار دسته بندى به نام سنى و صوفى و زيدى و اسماعيلى و غيره موجب شد كه نيروى اسلام به تحليل رود و آنرا از جهش ويژه خود تا حدى باز دارد.يكى از اين دسته بندى ها بازى هاى صوفيه و دعوى كشف و شهود و كرامات و معجزات آنهاست كه خود سرى دراز دارد!:
    عبد السلام بصرى يكى از بزرگان صوفيه بود. روزى در بصره نماز جماعت مى گذارد، در اثناى نمازش گفت : چخ چخ ! پس از نماز يكى از ماءمومين پرسيد: مولانا! اين چه بود كه در حال نماز گفتيد؟ عبدالسلام گفت : ديدم سگى در مسجد الحرام از كنار در خانه خدا عبور مى كند. با چخى كه در نماز كردم سگ ترسيد و از آنجا گذشت !
    حاضران و پس نمازان از كرامت مولانا و قدرت ديد او تعجب كردند، و ريختند دست و پاى او را بوسيدند.
    يكى از مريدان كه زنى شيعه داشت آمد و كرامت مولانا را براى همسرش نقل كرد و او را ترغيب نمود كه به مذهب وى بگرود و دست از تشيع بردارد.
    زن گفت : حاضرم به شرط اين كه جناب شيخ را دعوت كنى كه با مريدان خود در منزل ما به شام مهمان باشد.
    مريد نيز پذيرفت و مولانا را با ساير مريدان دعوت كرد تا شام را در خانه او مهمان باشند. مولانا هم پذيرفت و شب هنگام به خانه مريد آمدند.
    زن مريد براى هر يك از مدعوين قاب پلوى كه يك مرغ بريان هم روى آن بود تهيه كرده و به شوهرش گفت جلوى آنها بگذارد، ولى قاب مولانا را به ظاهر بدون مرغ نهادند، و مرغ او در لاى پلو بود، و زن ميزبان طورى آنرا قرار داده بود كه ديده نشود.
    جناب شيخ هر چه صبر كرد ديد از مرغ او خبرى نشد. مريدان غذا مى خوردند و مولانا در حاليكه ناراحت به نظر مى رسيد همچنان چشم به در دوخته و منتظر رسيدن مرغ بريان بود!
    زن كه از پشت پرده او را زير نظر داشت ، وقتى ناراحتى مولانا و حالت انتظار او را ديد وارد مجلس رشد و پلو را پس و پيش كرد و مرغ را به صوفى صافى نشان داد و گفت : جناب شيخ ! چطور شما با اين كشف و كرامت در نماز مسجد بصره ، عبور سگى را در مسجد الحرام مى بينيد، ولى مرغ بريان جلوى خود را به اين نزديكى در لاى پلوى نديديد؟!
    شيخ متوجه شد كه زن خواسته با اين دعوت ، تاءثير چشم دور بين مولانا و حقيقت كرامت او را جلو چشم مريدان برملا سازد، و شوهرش و ديگران را از سر سپردگى بيهوده و جاهلانه باز دارد.
    پس جناب شيخ با عصبانيت برخاست و غذا نخورده با مريدان نادان ، از خانه خارج شد. شوهر زن كه اين معنى را ديد و پى به ميزان كشف و شهود مولانا برد، از او زده شد و بجاى اين كه زن را به مذهب خود در آورد، با راهنمائى همسرش شيعه شد، و طوق ارادت مولانا را بدور افكند.(14)


    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  2. کاربر مقابل از M.A.H.S.A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/