شناخت


کودک نجوا کرد: خدایا با من صحبت کن و یک چکاوک در چمنزار آواز خواند ولی کودک نشنید.


پس کودک فریاد زد: خدایا با من صحبت کن ! و آذرخش در آسمان غرید ولی کودک متو جه نشد.

کودک فریاد زد: خدایا یک معجزه به من نشان بده ویک زندگی متولد شد ولی کودک نفهمید.

کودک در نا امیدی گریه کرد وگفت: خدایا مرا لمس کن وبگذار تو را بشناسم ،

پس خدا نزد کودک آمد و او را لمس کرد ولی کودک بالهای پروانه را شکست و

در حالی که خدا را درک نکرده بود از آنجا دور شد.