همای دید سوی ماکیان بقلعه و گفت

که این گروه، چه بی‌همت و تن آسانند


زبون مرغ شکاری و صید روباهند

رهین منت گندم فروش و دهقانند


چو طائران دگر، جمله را پر و بال است

چرا برای رهائی، پری نیفشانند


همی فتاده و مفتون دانه و آبند

همی نشسته و بر خوان ظلم مهمانند


جز این فضا، به فضای دگر نمیگردند

جز این بساط، بساط دگر نمیدانند


شدند جمع، تمامی بگرد مشتی دان