قاضی بغداد، شد بیمار سخت
از عدالتخانه بیرون برد رخت
هفتهها در دام تب، چون صید ماند
محضرش، خالی ز عمرو زید ماند
مدعی، دیگر نیامد بر درش
ماند گرد آلود، مهر و دفترش
دادخواه و مردم بیدادگر
هر دو، رو کردند بر جای دگر
آن دکان عجب شد بی مشتری
دیگری برداشت کار داوری
مدتی، قاضی ز کسب و کار ماند
آن متاع زرق، بی بازار ماند
کس نمیورد دیگر نامهای
برهای، قندی، خروسی، جامهای
نیمهشب، دیگر کسی بر در نبود
صحبتی از بدرههای زر نبود
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)