وحشتناك تر از همه هنوز این بود که بیشتر باقیمانده ي اجساد شواهدي دال بر نهایت وحشیگري داشت ، استخوانهاي
داغان شده و کنده شده توسط نوعی فشارعظیم که پزشکان قانونی معتقد بودند قبل از مرگ رخ داده ، گرچه که به
رغم در نظر گرفتن یک کشور مدرك ، مشکل می شد از این نتیجه گیري مطمئن بود.
تشابه دیگر که زنجیره اي بودن را می رساند : گذشته از باقیمانده ي اجساد ، کلیه مدارك پاك شده بود. نه اثر انگشتی
، نه رد پایی و نه یک موي غریبه باقی نمانده بود. در این ناپدیدشدنها هیچ دلیلی براي شک وجود نداشت.
خود ناپدید شدنها هم بود .
هیچ کدام از قربانیها آنچه که بتوان بعنوان هدف آسان در نظر گرفت نبودند. هیچ کدام فراري یا بی خانمان نبودند که
آسان ناپدید می شوند و ندرتاً گم شدنشان گزارش می شود. قربانیها از خانه هایشان ، از طبقه اي چهارم آپارتمان ، از
کلوپ سلامتی ، از مهمانی عروسی غیب شده بودند. شاید متحیر کننده ترین این باشد : رابرت والش بوکسور حرفه اي
30 ساله براي قرار ملاقاتی وارد سالن یک تئاتر شد ؛ چند دقیقه بعد از شروع برنامه زنِ طرف قرار وي متوجه شد او در
صندلی اش نیست.جسدش فقط سه ساعت بعد بیست مایل دور تر زمانی پیدا شد که آتش نشانان براي اطفاي حریق
یک انبار زباله خبر شده بودند.
در این قتلهاي خشونت بار الگوي دیگري وجود داشت : تمامی قربانیها در شب ناپدید شده بودند .
و هشداردهنده ترین الگو؟ سرعت . 6 قتل در ماه اول و 11 تا در ماه دوم ارتکاب یافته بود. 22 تا فقط طی ده روز اخیر
اتفاق افتاده بود. و پلیس از زمانیکه اولین جسد نیم سوخته کشف شده بود به یافتن گروه مسؤل جنایات نزدیکتر نشده
بود.
شواهد با هم تناقض داشتند ، آن قطعات وحشتناك. یک گروه تبهکاران خبیث یا یک قاتل سریالی فعال وحشی؟ یا
چیز دیگري که پلیس هنوز تصورش را نکرده است؟
فقط یک نتیجه مسلم بود : چیز مخوفی در کمین سیاتل بود.
سه دفعه مجبور شدم جمله ي آخر را بخوانم و مشکل لرزش دستانم را تشخیص دادم.
« ؟ بلا »
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)