« ؟ کی ؟ توي رم » لبم را گزیدم
بلا ، مجبور نیستی امروز بله ، یا نه ، بگی. هرچند ، خوبه هر دو طرف قضیه رو بفهمیم. اینطور فکر » به من خندید
« ؟ نمی کنی
« ؟ ... پس شرط تو »
« ... هنوز مفهومی داره ؟ بلا هدفت رو می فهمم ، اما اگه بخواي خودم تو رو تغییر میدم »
من داشتم میرفتم که براي رژه ي عروسی آماده بشم، اما با آهنگی که « دووم دووم دا - دووم » زیر لب وزوز کردم
نواي نوحه می داد .
زمان به سرعت گذشتن را ادامه داد.
آن شب بدون رویا گذشت ، و بعد صبح بود و مراسم فارغ التحصیلی نه رو در رویم خیره شده بود. یک کوه کتاب و
جزوه براي مطالعه براي امتحان نهائی مانده بود و می دانستم که نصف آنها را هم در چند روز باقی مانده نمی توانستم
بخوانم.
وقتی براي صبحانه پایین آمدم ، چارلی قبلاً رفته بود. یادداشتی برایم گذاشته بود که یادآوري می کرد چیزهایی را باید
بخرم. امیدوار بودم آگهی کنسرت هنوز در جریان باشد ، شماره تلفنش را براي خریدن بلیطهاي لعنتی احتیاج داشتم.
این دیگر خیلی هدیه به حساب نمی آمد ، همه ي سورپرایزش از بین رفته بود.البته ، کلاً تلاش براي سورپرایز کردن
آلیس نقشه ي درخشانی نبود.
می خواستم از قسمت سرگرمی ها بگذرم که تیتر سیاه توجهم را جلب کرد. لرزه اي از ترس بجانم افتاد ، نزدیکتر خم
شدم تا داستان صفحه اول را بخوانم.
سیاتل توسط کشتارها غرق در ترس و وحشت شد
از زمانیکه سیاتل شکارگاه بیشتر قاتلان سریالی پرکار تاریخ ایالات متحده بود ، کمتر از یک دهه گذشته بود. گري
ریجوِي ، قاتل منطقه ي گرین ریور ، محکوم به قتل 48 زن شد.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)