آتش رگباري از جرقه به آسمان پرتاب کرد ، جرقه ها لرزیدند و رقصیدند و اشکالی قابل تشخیصی ایجاد کردند.
« ؟ و خزِ شکلاتی تو چی رو می رسونه؟ اینکه چقدر شیرینی » : سام نجواکنان در جواب کوئیل گفت
بیلی مزه پرانی آنها را نشنیده گرفت .
بعضی از آن پسرها جنگجو هاي تاها آکی شدند و دیگر پیر نشدند. دیگرانی که تغییر شکل را دوست نداشتند از »
الحاق به گله ي مردگرگی خودداري کردند. اینها پیر می شدند و قبیله کشف کرد که مردگرگی هم اگر روح گرگی اش
را تسلیم کند می تواند مثل هرکس دیگر پیر شود. تاها آکی به اندازه ي عمر سه مرد زندگی کرد. با سومین همسرش
بعد از مرگ دوتاي قبلی ازدواج کرده بود و دریافت که او همسر روحی واقعیش است. گرچه که قبلی ها را هم دوست
داشت اما این یکی فرق می کرد . او تصمیم گرفت روح گرگی اش را تسلیم کند تا با مرگ همسرش ، او نیز بمیرد.
« ... اینگونه بود که جادو نصیب ما شد اما این پایان داستان نیست
او به کوئیل پیر آتیارا که در صندلی اش جابجا شد و شانه هاي نحیفش را صاف کرد نگاهی انداخت. بیلی جرعه اي از
یک بطري آب نوشید وپیشانی اش را خشک کرد. قلم امیلی هرگز متوقف نشد ، او همچنان با شتابی دیوانه وار روي
کاغذ می نوشت.
« آن ماجراي ارواح جنگجو بود؛ این ماجراي فداکاري همسر سوم است » کوئیل پیر با صداي زیر نازکی شروع کرد
سالیان سال بعد از اینکه تاها آکی روح گرگی اش را تسلیم کرد وقتی که مرد کهنسالی شده بود ، ماکا در شمال دچار »
دردسري شد. چند زن جوان از قبیله آنها ناپدید شدند ، و آنها گرگهاي همسایه را که از نظر آنها ترسناك و غیرقابل
اعتماد بودند سرزنش کردند.
گرگمردان هنوز وقتی که در قالب گرگیشان می رفتند می توانستند افکار دیگران را بخوانند، درست مانند نیاکانشان
وقتی که در قالب روحی بودند. آنها فهمیدند که هیچ کدامشان مستحق سرزنش نیست . تاها آکی از همدردي با رئیس
ماکاها خسته شده بود ، اما وحشت بسیار زیادي وجود داشت.تاها آکی نمی خواست دستانش را به جنگ آلوده کند. او
دیگر یک جنگجو نبود که مردمش را هدایت کند.او بزرگترین پسر گرگنمایش تاها وي را قبل از اینکه دشمنی ها بالا
بگیرد مسئول یافتن مجرم کرد.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)