همه اش بچه گانه بود. چرا روي این زمین براي آمدن جیکوب باید ادوارد می رفت؟ کی این نوع نابالغی را پشت سر
می گذاشتیم ؟
اینطور نیست که من خصومت شخصی نسبت به او داشته باشم بلا ، فقط اینطوري واسه » : ادوارد جلوي در گفت
« هردومون راحت تره ، خیلی دور نمیشم .تو هم در امانی
« من نگران امنیت نیستم »
او لبخندي زد و سپس برق شیطنت در چشمانش پدیدار شد.مرا به سمت خود کشید و صورتش را در موهایم دفن کرد.
می توانستم نفس سردش را حس کنم که با هر بازدم رشته رشته ي موهایم را اشباع می کرد. سردي نفسش موهاي
گردنم را سیخ کرد.
بعد انگار من جوك با مزه اي گفته بودم، و با صداي بلندي خندید. « بر میگردم » : گفت
« ؟ چی اینقدر خنده دار بود »
اما ادوارد فقط نیشخندي زد و بدون پاسخ به طرف درختان خرامید .
غرغرکنان به خودم ، رفتم سراغ نظافت آشپزخانه. قبل از اینکه ظرفشویی را پر از آب کنم زنگ در به صدا در آمد . به
سختی می شد فهمید چقدر سرعت جیکوب بدون استفاده از اتوموبیلش بیشتر بود. چطور به نظر می رسید همه اینقدر
از من سریعتر باشند...
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)