دندان هایم را به هم ساییدم. و در سکوت کنار هم نشستیم. چهره اش مشتاق شنیدن بود. آنقدر سکوت کردم تا او
متوجه اشتباهش شد .
باز هم لب هایش را قفل کرد . « او و وخ... ببخشید » : او گفت
وقتی به قسمت ولتوري ها رسیدم خواندن حالت چهره اش آسان تر شد. دندان هایش به هم ساییده میشد، موي
دستانش سیخ شده بود، و پره هاي بینی اش گشاد شده بود. زیاد وارد جزئیات نشدم. گفتم که ادوارد ما را از دردسر
نجات داده بود، ولی اشاره اي به قول و قرار مان نکردم. و قرار ملاقاتی که در انتظارش بودیم. نیازي نبود جاکوب هم
وارد کابوس هایم شود .
دیگه از همه ماجرا با خبرشدي. حالا نوبت توست که حرف بزنی. وقتی من پیش مامانم بودم اینجا چه اتفاقاتی »
«؟ افتاد
با شناختی که از جاکوب داشتم می دانستم او اطلاعاتی به مراتب بیشتراز ادوارد را در اختیارم می گذاشت. او از به
وحشت انداختن من نمی ترسید.
من و امبري و کویل داشتیم شنبه شب گشت زنی می کردیم، همون کار » جاکوب با حالتی مصنوعی به جلو خم شد
« . همیشگی، که یهو از وسط هیچ کجا... بامب
دستانش را با شدت از هم باز کرد و اداء انفجاري را در آورد.
اونجا یه رد پاي تازه بود ، پانزده دقیقه قبلش جا مونده بود، سام از ما خواست منتظرش بشیم، اما اون خبر نداشت که »
تو رفتی ، و منم نمی دونستم رفیق خون آشامت مواظبت هست یا نه ، بنابراین ما با تمام سرعت رفتیم دنبالش. اما قبل
از اینکه ما بهش برسیم از محدوده قرارداد گذشته بود. ما به این امید که شاید دوباره بیاد اینور، در کنار مرز پخش
او سر و موهایش را که از وقتی به گروه جدیدش ملحق شده بود کوتاه « شدیم. خیلی وقتمون تلف شد. بزار واست بگم
ما تقریباً رسیدیم به شرق منطقه، کالن ها داشتن اونو به طرف پشت مرزمون تعقیب می کردند، » . میکرد، را چرخی داد
« چند مایل سمت جنوب ما کمین گاه خوبی میشد ، اگر ما می دونستیم کجا منتظرش بشیم
از بخت بد روزگار. سام و بقیه قبل از ما جلوشو » او سري تکان داد، حالا دهن کجی هم به صورتش اضافه شده بود
گرفتن، اما اون زنیکه درست روي خط مرزي می رقصید، و تمام زالو ها هم اونور مرز بودند. اون گنده اسمش چی
«؟ بود
« امت »
آره، همون یارو. یهو پرید به سمت دختره، اما اون مو قرمزي خیلی سریع بود! اون جا خالی داد و زالوِ درست پرت شد »
« تو بقل پل. خوب پل هم... تو که پل رو می شناسی