فضل خدا

دو نفر كه قبلا مسيحى بودند و بعد مسلمان شدند و در يكى از شهرهاى اسلامى بنام طليطه ، ظاهرا از شهرهاى مراكش بوده توقف داشته اند سبب اسلامشانرا مى پرسند: كه شما دو نفر نصرانى چطور شد مسلمان شديد و در تحصيل علوم دينى كوشا هستيد گفتند: در چند سال قبل كه در زندان اسير بوديم يكنفر عراقى مسلمان همزندانى ما بود در همان محوطه ايكه ما بوديم روزها قرآن مى خواند ما كه مسيحى بوديم نمى فهميديم كمى از لغتهاى عربى پيش همين مسلمان ياد گرفتيم كم كم معنى قرآن را كه مى خواند مى فهميديم .
يك روز اين قرآن را خواند وَاسْئَلُوا اللّهَ مِنْ فَضْلِه آيه ديگرى خواند اَدْعُونى اَسْتَجِبْ لَكُمْ مى گويد: كلام خداست . خدا هم مى فرمايد: آى مسلمانان شما با خداى خودتان نزديك هستيد اِذا سَئَلَكَ عِبادى عَنّى فَاِنّى قَريب (71) خدا نزديك است اگر كارى دارى بگو يا اللّه به خودش بگو نمى خواهد بيائى در مسجد نمى خواهد بيائى دست بدامن عالم يا سيدى يا واسطه اى بشوى بندگان من هر كس ‍ مرا مى خواهد من نزديكم خدا دور نيست فرياد هم نمى خواهد فقط آنچه مى خواهى با خداى خود عرضه بدار در دل تنها هم خدا مى داند، ولى چون خودش فرموده بگو دعا بزبان هم بشود بهتر است اين دو سه آيه را كه ما شنيديم من برفيقم گفتم ببين پيغمبر اسلام چه ادعائى مى كند آخر چون مسيحيها باين مطالب عقيده ندارند. مسيحيها دينشان تشريفاتى است آنها مى گويند بشر با خدا راه ندارد مگر اينكه بيايد خدمت روحانيشان اگر گناهى كرده بخواهد آمرزيده شود چاره ندارد غير از اينكه بيايد در كليسا پيش همان كشيش و نماينده دينشان اقرار بكند و پول بدهد تا كشيش او را ببخشد در حالى كه خود اين كشيش با خدا راه ندارد دستگاه مفصلى هم دارند در تمام بلاد مسيحى يكى از رفقا مى گفت خودم بكليساى پاريس براى تماشا رفتم كليساى بزرگى است مى گفت : قسمت گناه بخشى تماشائى بود قسمت اولش افرادى بودند كه گناه كرده بودند با خضوع و خشوعى در آن محوّطه مى نشستند قلم و كاغذ را مى گرفتند گناه خودشان را مى نوشتند. باين دستگاه مى برند آنوقت مى رفتند در محوّطه ديگر جواب مى گرفتند كه بايد فلان مبلغ پول براى اين گناهيكه كردى بپردازى تا بخشيده شوى آنرا مى گرفت و بالا خره مبلغى پول مى داد و رسيد مى گرفت و مى رفت . محوّطه آخرى كه عفو گناه است آنجا رسيدى باو ميدادند كه بخشيده شدى و آمرزيده گرديدى !!
آن دو نفر مسيحى گفتند ما در اثر شنيدن اين دو سه آيه قرآن كه خدايتعالى توسط پيغمبر اسلام خبر مى دهد. خدا نزديك است واسطه نمى خواهد دور نيست هر چه بخواهى از او بخواه خدا مى دهد اَسْتَجِبْ لَكُمْ اجابت مى كند. جواب مى دهد خيلى حيران شديم آيا محمد (ص) راست مى گويد؟ كسى با خداى عالم راه دارد هر كس ‍ با خدا مى تواند راه پيدا كند بهمين حال حيرت و تعجب بوديم تا روزى عطش زياد عارض ما گرديد در محوطه زندان هم آب نبود و عطش هم فوق العاده ما را ناراحت كرده بود كسى هم نبود بداد ما برسد دادرسى نبود و مى خواستيم بميريم من يادم افتاد بآيه قرآن گفتيم اى خداى بزرگ اگر اين آيه وَاسْئَلُوا اللّهَ مِنْ فَضْلِه مال تواست ، اگر محمد (ص) راست گفته اُدْعُونى اَسْتَجِبْ لَكُمْ از تواست پروردگارا بداد ما برس ما از تشنگى هلاك مى شويم بلافاصله جلو چشم ما از ديوار مقابل آب جارى گرديد از آب خورديم سيراب گرديديم و همان لحظه تصميم گرفتيم مسلمان شويم پس از خلاصى از زندان اسلام را اختيار كرديم و حقانيت قرآن را يقين كرديم .
مسلمان كذائى كه قرآن مى خواند و عربى ياد اينها داده بود ديد كه اين دو تا مسيحى عطش داشتند از ديوار از جائيكه گمان نمى رفت آب جارى شد مسلمان نادان قرآن را زمين گذاشت و گفت معلوم مى شود حق با مسيحيها است كه چنين معجزه اى پيدا شده نمى دانست از قرآن است بخيالش چون اينها مسيحى بوده اند و دعا كردند آب پيدا شده روى دست و پاى آنها افتاد كه من هم مى خواهم هم دين شما بشوم .
اينها گفتند براى چه ؟ گفت من بچشم خودم ديدم كه برايتان از ديوار آب جارى شد معلوم مى شود كه دين شما برحق است گفتند: بيچاره ما به آيه قرآن متوسل شده ايم گفت من قبول ندارم مى خواهيد مرا محروم كنيد من بايد مسيحى بشوم اجمالا مسيحى شد قرآن را كنار گذاشت با يك خيال و وهمى ..
اين دو نفر باز مى گويند خدايا بحق قرآن و بحرمت محمد (ص) ما را راهنمائى كن شب در خواب بآنان گفتند بسوريه مسافرت كنيد آنجا با علماء اسلام تماسى مى گيرند، از خوبان روزگار مى شوند، بيك لحظه دو مسيحى مى شوند مسلمان اما مسلمان مى شود كافر آدم از آخرتش بى اطلاع است . اَللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ اُمُورِنا خَيْرَا خدايا عاقبت امر ما را بخير گردان .(72)