صلوات نجاتش داد
مؤ منى در مكه در طواف بجاى هر دعائى صلوات مى فرستاد پس از نماز طواف تعقيبش صلوات ، در سعى بين صفا و مروه صلوات و قوف مشعر و عرفات و در منى هر كس دعائى مى خواند او صلوات مى فرستاد از او پرسيدند جز صلوات از تو چيزى نشنيديم . گفت مرا داستانى است پدرى داشتم . در همين سفر در اثناء راه مريض و بالاخره محتضر شد، ديدم وضعش خيلى سخت است . مثل قير سياه شده آثار عذاب از او آشكار است ، ناله مى كند مى گويد:
سوختم آتش است . پناه بخدا بردم گفتم : خدايا پدرم در اينحال نميرد براى من رسوائى است بعد طولى نكشيد در آن لحظات آخر ديدم عوض شد كم كم روى سياه ، سفيد و روشن شد. قيافه گرفته و ناراحت ، متبسم و آرام گرديد با كمال امنيت و آرامش از دنيا رفت .
گفتم : خدايا من نفهميدم چطور شد؟ در عالم رؤ يا پدرم را ديدم در كمال آسايش و خوشى ، احوالش را پرسيدم ، گفت : اعمال و رفتار من مقتضى همان بود كه اول ديدى ، لكن ندا بلند شد از طرف پيغمبر آخر الزمان (ص) آى كسيكه در عمرت زياد صلوات بر ما مى فرستادى حالا موقع تلافى ها است اينها همه هديه محمد (ص) است در برابر صلوات .(67)
لذا من از آنروز ديگر تصميم قطعى گرفتم دست از صلوات برندارم . حالا انشاء اللّه مومنين و مومنات دست از صلوات برنداريد اميد است همه بشفاعت محمد (ص) برسيد.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)