بردبارى شيخ
شيخ جعفر كبير كاشف الغطاء يكى از علماى بزرگ شيعه است خدمت شيخ وجوهاتى آورده بودند شيخ پول را فرستاد به مدرسه ميان طلبه ها تقسيم كردند و خودش هنگام نماز بود سرگرم نماز جماعت شد نماز اول فارغ شد بين دو نماز سيد غيور و فقيرى آمد صاف ايستاد جلو جانماز شيخ گفت : سهم مرا بده ، فرمود: دير آمدى پيش از نماز هر چه بود داديم ، سيد غيور هيچ ملاحظه شيخ را نكرد آب دهان را جمع كرد و بصورت شيخ انداخت ، ميان عرب آب دهان انداختن در صورت كسى از كشتن هم بدتر بود.
اما شيخ چكار كرد اين دليل بر تقواى قلب است تا آب دهان و بينى سيد آمد تو ريشش ، شيخ دست كشيد به سر و صورتش و گفت : مى خواهم پيش فاطمه زهرا (ع) رو سفيد باشم ، چنين شناخته است ، عظمت فاطمه عليهاالسلام را مى خواهد كظم غيظى از اولاد فاطمه كند. تا راهى بجدش پيدا كند براى سختى هاى روز قيامت كسى عظمت خدا را نفهمد عظمت محمد و زهرا را نفهمد كجا عظمت سادات را مى فهمد به اين هم اكتفا نكرد.
ايستاد و گفت مؤ منين هر كسى ريش شيخ را دوست دارد پولى بدامان شيخ بيندازد. خود شيخ دامنش را گرفت و مؤ منين و مقلدين شيخ هم ديدند شيخ دارد براى طلبه پول جمع مى كند ريختند(60) بدامنش ، وقتى فارغ شد با كمال ادب پولها را داد و دست سيد را بوسيد و فرمود مرا حلال و عفو فرما چون مى خواهد تقرب بخدا پيدا كند اين است تقوى القلوب . يعنى دل از خدا با خبر شود دل از عظمت رب الارباب با اطلاع گردد اگر دل از خدا با خبر شد براى محمد (ص) كوچكى مى كند براى قرآن خاشع است . كلام خدا است .(61)
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)