زندانيهايي بودند كه به دليل جراحتها و زخمهاي دست و پا و همين طور به خاطر ضرباتي كه به ستون فقراتشان وارد ميشد، موقعي كه از سلول به طرف دستشويي انتهاي بند ميرفتند، مجبور بودند به صورت چاردست و پا حركت كنند و يا روي زمين بخزند
هواي تازه دستشويي
. در داخل سلولها زنداني مجبور بود دودههاي پراكنده در هواي كثيف را كه از بخاري گازوئيلي داخل بند به سلول نفوذ ميكرد، به مرور تنفس كند.
گاهي هواي سلول از بوي چرك و خون و دوده به قدري آلوده و تحملناپذير ميشد كه ما آرزو ميكرديم نوبت دستشويي رفتن برسد تا براي هواخوري و نفس تازه كردن، از محيط دستشويي بند كه خنكتر و داراي پنجرههاي بزرگتر بود استفاده كنيم!
مواردي هم بود كه ساعتها ميگذشت و با وجود نياز شديد و حتي اضطرار، به زنداني اجازه رفتن به دستشويي داده نميشد و او به ناچار به خودش ميپيچيد و زجر ميكشيد.
زنداني، آرزو ميكرد كه نگهبانها او را براي نظافت بند و به اصطلاح «تي كشيدن» و جمعآوري ظرفهاي غذا از جلو سلولهاي در بسته، انتخاب كنند.
اين كار علاوه بر آنكه تنوع و تغيير هوا و تحرك براي زنداني به همراه داشت، باعث ميشد كه او گاهي هم از غفلت نگهبانها استفاده كند و بتواند بفهمد كه در فلان سلول چه كساني هستند و حتي از پشت در با آنها اندكي صحبت كند.
البته ميفهميدند، به سختي او را ميزدند و به بازجويش گزارش ميدادند و چه بسا زير شكنجه كشيده ميشد تا بگويد كه چه گفته و با كي حرف زده است.
منبع: كتاب از دانشگاه تهران تا شكنجه گاه ساواك صفحه 178
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)