اسیر ناله و در سوز وآهم
که دست مرگ بسته بارراهم
به خود میپیچم از این زهر کینه
خدایا خانه ام شد قتلگاهم
نمانده طاقت وصبر وتوانم
نمانده قوتی دربازوانم
رسان آبی لب خشک پدررا
عزیز فاطمه آرام جانم
غریب وخسته وبی غمگسارم
زسوز زهر دشمن بیقرارم
حلالم کن که در این شهر غربت
تورا تنهای تنها میگذارم
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)