1 gerd  28

خواست بنا را به سوختن بگذارد
حُسن تو را خواست بیشتر کند، آنگاه

خواست ببیند بر آسمان قدمت را
زخم هات را شبیه غنچه تشنه

شور دلیرت مقدّر آمده این‌بار
غربت از این بیشتر که خواسته باشى

خاک به جام تو خیره مانده که ای کاش
شمع تنت را به انجمن بگذارد

نام تو و را چون خودش «حسن» بگذارد
ردی از آه تو بر چمن بگذارد

تا ابد به حال واشدن بگذارد
پای به یک صلح تن به تن بگذارد

کوفه برای علی وطن بگذارد
قدری از آن در دهان من بگذارد

مرتضی حیدری آل‌کثی