طومار جان جن و بشر پاره پاره گشت
قرآن به چشم اهل نظر ، پاره پاره گشت
بی پرده چون به شر گروهی بشر نما
صد پرده از حریم بشر پاره پاره گشت
بر زد شبی شراره ظلمت به قلب نور
دل از سپیده ، وقت سحر پاره پاره گشت
آبی به جای رفع عطش ریخت آتشی
بر دل ، که تا بروز شُمَر پاره پاره گشت
از قلب کلّ هستی و ، از پیکر وجود
آتش گرفت جان و ، جگر پاره پاره گشت
دردا که از سپهر بنی هاشم ، آنکه بود
یک مه دو جا به ماه صفر ، پاره پاره گشت
یک جا بزهر فتنه و ، یک جا به تیر کین
یک جسم خسته از دو شرر پاره پاره گشت
قلبی که بود در اثر زهر ، چاک چاک
با تیر کینه بار دگر پاره پاره گشت
در پیش چشم آنهمه اختر ، چنان شهاب
بارید تیر شب که قمر پاره پاره گشت
باران تیر بر کفن و بر بدن نشست
جیب صدف درید و ، گهر پاره پاره گشت
ایدل دگر مجو هنر حُسن ، بی حَسن
شیرازه کتاب هنر پاره پاره گشت
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)