تا لبی از لبـانِ گرمش گرفتم کمی آرام گرفت
دلم از دلِ عاشقـانـه اش دوبـاره کام گرفت
بغلم کرد و فشردم به سینه های درشت و گرم
لبـان تشنـه ام از لب شرابی اش جـام گرفت
بـه بزمِ عیش و نوشِ وصالش سرخـوشم نمود
از آتشِ سبزِ نگـاهِ روشنش دلـم قـوام گرفت
چه سوری چه بزمی گرفته بود عشقِ خمارِ من
از آغوشِ بهـاری اش تنـم مزّه ی تمـام گرفت
سیاهی از گوشـه کنارِ آسمـان گریخت و رفت
شبی کـه شبچراغِ عشق و بوسه اش نام گرفت
چه شهدی زده به دهان لاله گون شیرینش
تا دلم از قند لبانش طعم خوش سلام گرفت
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)