گاهي خيال مي كنم از من بريده اي
بهتر ز من براي خودت برگزيده اي
از من عبور مي كني و دم نمي زني
تنها دلم خوش است كه شايد نديده اي
گاهي خيال مي كنم از من بريده اي
بهتر ز من براي خودت برگزيده اي
از من عبور مي كني و دم نمي زني
تنها دلم خوش است كه شايد نديده اي
باران باشد
تو باشی
یک خیابان بی انتها باشد ....
به دنیا می گویم .... خداحافظ !
دو دريچه ،دو نگاه ،دو پنجره/دو رفيق دو هم نشين دو حنجره!/دو مسافر تو مسير زندگي/دو عزيز دو همدم هميشگي/با هم از غروب و سايه رد شديم/قصه عاشقي رو بلد شديم/فکر مي کرديم آخر قصه اينه/جز خدا هيچ کي ما رو نمي بينه!/دو غريبه دو تا قلب دربه در/دو تا دلواپس اين چشماي تر/دو تا اسم دو خاطره ،دو نقطه چين /دو تا دور افتاده تنها نشين/عاقبت جدا شدن دستاي ما/گم شديم تو غربت غريبه ها/آخر اون همه لبخند و سرود/چشم پر حسادت زمونه بود/دو غريبه دو تا قلب دربه در/دو تا دلواپس اين چشماي تر/دو تا اسم دو خاطره دو نقطه چين/دو تا دور افتاده تنها نشين!
روزها فکر توام
شبهايم
به خيال تو و دلتنگي تو
مي گذرد.
شاپرک
از غم تنهايي من
سير است
ابر از باريدن
و پرنده از هوا دلگير است.
تو.....
به من گفتی تا که دل دریا کن، بند گیسو وا کن٬
سایهها رویا با، بوی گلها!
که بوی گل، ناله ی مرغ شب٬ تشنگیها بر لب٬
پنجهها در گیسو، عطر شببو!
بزن غلطی٬ اطلسیها را٬ برگ افرا در٬ باغ رویاها٬
بلبلی میخواند٬ سایهای میماند، مست و تنها ...
نگاه تو، شکوهی آه تو، هُرم دستان تو٬
گرمی جان تو، با نفسها!
به من گفتی تا که دل دریا کن، بند گیسو وا کن٬
ابر بارانزا شب، بوی دریا!
به ساحلها، موج بیتابی را٬
در قدمهای پا، در وصال رویا٬
گردش ماهیها، بوسه ی ماه٬
بوسه ی ماه...
سکوت کردهام
که فراموشت کنم
اما مدام
مثل زنبوری سرگردان
رانده از کندویش
دورِ گلم میگردم..
اکنون که زمین شد ز بهاران همه گل
صحرا همه سبزه کوهساران همه گل
از فرقت توست در دل ما همه خار
وز طلعت تو به چشم یاران همه گل
از جور بتی ز عمر خود سیر شدم
وز بیدادش ز عمر دلگیر شدم
از تازه جوانی که به پیری برسد
ناکرده جوانی به جهان پیر شدم
اول بودت برم گذر مسکن هم
دست از دستم کشی کنون دامن هم
من نیز بر آن سرم که گیرم سر خویش
با من تو چنان نهای که بودی من هم
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)