نديدي چشمهايم زير پايت جان سپرد

آخر گلويم از صداي هاي پايت جان سپرد

آخر نفهميدي صدايم بغض سنگيني به دوشش بود

به دوشش بود اما از جفايت جان سپرد

آخر نترسيدي بگويد عاشقي نفرين به آيينت

كه از چشمان جادويت خدايت جان سپرد

آخر نمي داني و مي دانم كه مي دانم نمي داني

كه دل در خواهش آن انزوايت جان سپرد

آخر چقدر عزلت نشيني از براي يار دلگير است

بخوان شعرم كاین شعرم در هوايت جان سپرد آخر (فرياد)