حتي يكي از آن ها به اندازه ذره اي براي آن جا و مردمانش ، اهميت قائل نيست . آن ها فقط به قصد بيرون كشيدن چيزي براي خودشان يا موسساتشان يا كشورشان در آن جا هستند . گرچه محلي كه آن ها ، آن را فقط كمي بهتر از يك توده كثافت مي بينند در چشم سلطان سعيد ، بهشتي در روي زمين بود . او در اولين باري كه چشمش به آن افتاد به اين عقيده رسيد و به هر دقيقه اي كه به دليلي از آن دور مانده بود لعنت مي فرستاد و در حاليكه تلاش مي كرد به آن جا برگردد جان داد ... ولي مطمئن شد كه او را در آن جا به خاك مي سپارند .
آن حالت تمسخر، ناگهان از صداي كاپيتان رخت بربست و جايش را به افسوسي عجيب داد . يا شايد هم احساسات بود . هر چه بود باعث شد كه هيرو با كنجكاوي بپرسد :
" آيا مي شناختيدش ؟ "
_ بله اين شانس را داشتم كه يك بار خدمتي برايش انجام دهم ، او هم هرگز آن را فراموش نكرد . مرد فوق العاده بزرگي بود ، گرچه بايد بهتر از اين مي دانست كه با ملل غرب معاهده نبندد . اروپاييان زيادي اكنون در زنگبار هستند ، بازرگانان و كنسول ها و اعضاي سفارت نيم دوجين كشور مختلف ، تك تك آن ها مثل شما معتقد هستند كه جمعيت بومي تنها در ارتباط با تمدن برتر است كه سود مي برد و بايد به طور حتم از آن ها ، با رشك و تحسين تقليد كند و حساب برد .
ولي آن ها ، غربي ها برايشان منافع تمدني را به ارمغان مي آورند ، حتي اگر به عنوان نمونه باشد .
_ اين طور فكر مي كني اما آن ها براي كار هاي مسيونري به اين جا نيامده اند آن ها براي سود شخصي در اين جا هستند و براي رسيدن به اين هدف عالي بر عليه همديگر با غيرت و بد خواهي " ماكياولي " ( نيكولا ماكياولي "1469-1547"سياستمدار ايتاليايي و واعظ سياست تفرقه بينداز و حكومت كن ) دسيسه مي كنند در حالي كه در مورد توصيف بوميان با صفاتي مثل وحشي هاي عقب افتاده و بي اخلاق ، با هم همداستان هستند . سلطان سعيد فقيد ، هنگام امضاء معاهداتش با ملل اروپايي نمي دانست كه چه دارد مي كند !
هيرو اطلاع چنداني در مورد تعداد اروپاييان، يا دليل حظورشان در محدوده سلطان نداشت ، اما با يادآوري آن چه ژول دوييل جوان گفته بود ، جواب داد : " شنيده ام كه سلطان فعلي مجيد بن - ام ... ام ... پسر بزرگتر نيست "
_ " مجيد بن سعيد" ، نه اما بزرگترين پسر زنده اي است كه در زنگبار به دنيا آمده است و اگر در آينده ي نزديك ، گردن چند تن از اعضاي خانواده اش را قطع نكند ، مدت سلطنتش چندان طول نخواهد كشيد ، اما از آن جا كه موجود مهربان و ساده اي است ، مي ترسم كه چنين نكند كه بسيار باعث افسوس مي باشد .
هيرو اخمي كرد و با درشتي گفت : اي كاش به حرف هايي كه خودتان هم قبول نداريد پايان مي داديد .
- اما من قبول دارم كه زندگي در مشرق بسيار خشن تر از آني است كه شما تصور مي كنيد و تاج گذاران بايد يا بكشند يا كشته شوند . تاريخ خاندان مجيد پر از قتل و كشت و كشتار است ، در چشم اعراب ، راحت طلبي ،و در مقابل رقبا چاقو نكشيدن ، نشانه ضعف است . بگذار برايت بگويم بر اساس تفكراتشان ، اگر جرات كشتن مردي را كه بر سر راهت ايستاده را نداشته باشي ، پس شايستگي به دست آوردن اصالت را هم نداري ، آن ها سلطان سعيد را بي جهت شير عمان صدا نمي كردند .
با ديدن چهره ناموافق هيرو خنديد و گفت : " مي داني ، تو درست مثل يك معلم مي ماني ، يا يك كشيش بخش كه مي خواهد در مورد آتش جهنم وعظ نمايد ، مي ترسم كه عقايد مشرق زمين شوكه ات كند .
هيرو با تاكيد گفت : " عقايد مشرق زمين نيست كه مرا شوكه مي كند . طبيعتا ، كاملا آگاه هستيم كه افراد بي تمدن ، در مورد اخلاقيات ، نقطه نظرات متفاوتي با عقايد ما دارند ، ولي در مورد سفيد پوستي كه آن را تصديق كنند ، نمي توانم همين را بگويم . "
_ مي داني ، انسان ها همه مثل هم هستند ، حالا هر چه رنگ پوستشان مي خواهد باشد ، شايد بشود عذري براي افراد غير متمدن تعليم نديده يافت . ولي تنها همين را مي توان گفت ، سلطان فعلي در بسياري از مسائل ، چندان مرد بدي نيست و شخصا از او خوشم مي آيد ، ولي مرد ضعيفي است و همين ، مساله برانگيز است ، مخصوصا وقتي دختر عموي كوچك نادان شما و دوستانش ، خودشان را وارد سياست هاي دربار مي كنند .
_ منظورت چيست ؟ از دختر عمويم و دوستانش چه مي داني ؟
_ همان چيزي كه همه مي دانند ، بالاخره جزيره كوچكي است و همه مسايل به زودي برايت روشن مي شود . عمويت مرد راحت طلبي است اما بايد با اين واقعيت كه دخترش ، انگشتان قشنگ و كوچكش را در چليك باروت مي كند ، آگاه شود .