3 ـ وعيد
سؤالى كه اينجا مطرح مىشود اين است كه آيا محكوميت جاودانى نتيجه لازم اعتقادات نادرست است، اعتقاد نادرست كسى كه مقصر است . متكلمين در مورد اين مسأله عام كه خدا بايد بر اساس وعده و وعيدش عمل كند، به سه گروه تقسيم مىشوند:
بر اساس نظر اشاعره فعل خدا عدل است، زيرا بر اساس اراده اوست . اگر هدف نهايى خدا فساد و يا الم مىبود، پس فساد و الم درست و خير بودند . اشاعره اعتقاد داشتند كه لازم نيست خدا به وعدهاش وفا كند . اگر خداوند نيكوكاران را پاداش و بدكاران را كيفر دهد عدل خواهد بود و اگر بالعكس نيز رفتار كند هيچ تفاوتى نمىكند .
از سوى ديگر، بر اساس نظر معتزله، خداوند بالضروره عادل است . بنابراين، نمىتواند نسبت به وعده و وعيدش نسبت به پاداش بهشتى و عذاب جاودانى بىتفاوت باشد .
متكلمين شيعه، نظريه سومى را انتخاب كردهاند . آنها مىگويند چون لطف و فيض خدا از عدل او پيشى گرفته، نمىتواند به وعدهاش وفا نكند ولى مىتواند كسانى را كه لايق عذاب هميشگى هستند مورد بخشش قرار دهد . هيچ كس قادر نيست براى فيض خدا حدى قائل شود . گرچه جايگاه منافقين در اسفل السافلين است، ولى امكان فيض الهى در آنجا نيز وجود دارد . به اين مسأله در قرآن تصريح شده است . (35) فيض خدا شامل حال كافر مقصرى كه اهل توبه نيست نمىشود، و چنين فردى بايد بدون چشم داشت به رحمت خدا در جهنم خالد باشد . (36)
درباره اين مسأله كه آيا كافران براى اعمال نيكشان پاداش مىگيرند يا خير، اختلاف نظر وجود دارد . برخى معتقدند كه براى كافر مقصر، هيچ پاداشى وجود ندارد . برخى ديگر تخفيف در عذاب الهى را پاداش او مىدانند . (37) از سوى ديگر، از زمان شيخ مفيد، متكلمين به طور كلى اعتقاد داشتند كه اگر كسى داراى اعتقادات شيعى درست بود در عذاب الهى مخلد نخواهد بود . (38) در نتيجه، مفهوم پاداش و كيفر الهى به انحراف كشيده شد، تا حدى كه به نظر مىرسيد پاداش و كيفر الهى كاملا به عقيده شخصى بستگى دارد . ولى اين تصور باطل ريشه در قرآن و احاديث ندارد . طرفداران اين عقيده ادعا مىكنند كه از برهان عقلى مىتوان به اين نتيجه رسيد، در حالى كه برهان آنها قانعكننده نيست . از نظر آنها گناهكارانى كه داراى اعتقاد درست هستند، بايد به خاطر همان اعتقاد پاداش بگيرند (اعتقاد درست را با ايمان اشتباه گرفتهاند) از نظر آنها اگر پاداش قبل از عذاب الهى باشد، ضايع مىشود، ولى اگر بعد از آن باشد، عذاب الهى نمىتواند جاودانه باشد . (39) ولى خداوند مىتواند كارى كند كه گناهكار فراموش كند كه عذاب هميشگى در طول مدتى كه او پاداش مىگيرد مىباشد و يا اينكه خدا مىتواند به نوبت يك سال كيفر و يك سال پاداش دهد و بدين طريق، هر دو ابدى بشود، و يا آنكه مىتواند پاداش را به عنوان تخفيفى در عذاب منظور نمايد . مىتوان براى اين ديدگاه، كه پاداش بايد پس از عذاب باشد، دليل بهترى در اين انديشه يافت كه پاداش اخروى به مراحل تكامل و خلوص روح كه پس از سوختن از آتش جهنم حاصل مىشود، بستگى دارد . به هر حال، پاداش در قبال ايمان، على رغم وجود گناهان كبيره، در صورتى نجات ابدى را تضمين مىكند كه ايمان را امرى عميقتر از وابستگى اعتقادى بدانيم و اگر در چنين مواردى توبه نتوانست گناهان كبيره را بزدايد، بايد نگران حضور ايمان واقعى باشيم . گناهكار بايد از اينكه عذاب الهى دامن گير او بشود خوف داشته باشد . او نبايد تصور كند كه فقط اعتقاداتش امنيت او را تضمين مىكند .
ذكر داستان جالبى كه بىشك ساختگى به نظر مىرسد، بد نيست . زمانى كه شيخ با يزيد بسيار مشهور بود و مردم شيفته او بودند، خدا به او گفت مىدانى اگر اسرارت را فاش كنم مردم ترا سنگسار خواهند كرد؟ با يزيد در جواب گفت تو مىدانى اگر اسرار فيض و رحمت را به مردم بگويم، ديگر كسى تو را اطاعت نخواهد كرد؟ آن دو با هم به توافق رسيدند كه اسرار يكديگر را فاش نكنند . اين داستان به انسان به نوعى امنيت خاطر القا مىكند، ولى معقولتر است كه همه انسانهاى مكلف صرفنظر از اعتقاداتشان در خوف و رجا زندگى كنند .
برخى اعتقاد دارند كه چون شرك بخشوده نمىشود، (40) مشرك گناهكارى كه موفق به توبه نشده در آتش مخلد خواهد بود . ولى اين آيه به تنهايى چيزى را اثبات نمىكند، زيرا بدون شواهد عقلى و نقلى بيشتر نمىتوان ادعا كرد كه چون خدا مشرك را نمىبخشد پس او را از فيض خود نيز محروم خواهد نمود . امتناع خدا از بخشودن مشرك به قوت خود باقى خواهد بود؛ يعنى مشرك گناهكار را خدا نمىبخشد، ولى اين امر مىتواند بدين صورت باشد كه او نتواند به مقامات بالاترى در بهشت دست يابد . اگر شرك واقعا مانع رسيدن فرد به رستگارى است، پس بايد آن را چيزى عميقتر از پرستيدن چند بت بدانيم . يعنى آنچه كه شرك تكوينى «~ (ontological idolatry) ~»ناميده مىشود . اين واژه كه در عربى به مفهوم شريك قائل شدن براى خداست از معادل انگليسى آن روشنتر است مىباشد . پس براى اينكه نشان دهيم چگونه شرك مانع رسيدن فرد به سعادت است، بايد آن را با خلوص قلبى كه لازمه سعادت است ناسازگار دانست .
به هر حال، بحث فوق صرفا در ارتباط با كفر مقصران بود نه قاصران . خداوند به گناهكاران پاداش نمىدهد، ولى تأكيد مىكنيم كه فيض خدا هيچ حد و مرزى ندارد و اين خود نشان دهنده اين امر است كه نقطه اميدى وجود دارد كه حتى گناهكارترين افراد به واسطه همين فيض الهى بتوانند به توبه دست يابند . كسى نمىتواند براى فيض خدا حدى قائل شود، «... و ان الفضل بيد الله يوتيه من يشاء و الله ذوالفضل العظيم .» (حديد: 29)
نتيجهگيرى
درباره پلوراليسم دينى مسألهاى ناگفته مانده و آن لوازم عملى آن است . يكى از مهمترين انگيزههايى كه مسيحيان ليبرال را ترغيب به پذيرش پلوراليسم دينى مىكند، برقرارى ارتباط بهتر بين مسيحيان و غير مسيحيان است . يك ليبرال مسيحى، به جاى آنكه غير مسيحى را به ديده نفرت و به عنوان يك جهنمى بنگرد، با اين نگرش او را مانند كسى مىداند كه ذاتا با دين مسيحى موافق است، زيرا از نظر آنها تمام اديان صرفا از نظر ظاهرى با هم تفاوت دارند . تفاوتهاى موجود در اديان از نوع تفاوتهاى نژادى است و ارتباط بين اعضاى سنتهاى دينى مختلف بايد در قالب دولت ليبرالى شكل گيرد كه مدعى بىطرفى دولت نسبت به دين است، ولى در واقع از ارزشهاى حاكم در خط فكرى پروتستانى حمايت مىكند .
در اسلام، بالعكس مىبينيم كه اختلاف دينى، نه به عنوان يك ترجيح شخصى بلكه به عنوان ابراز وفادارى به جامعهاى كه بر پايه بصيرت معنوى و ارزشيابى نقادانه استوار است محسوب مىشود . كسانى كه دينى غير از اسلام اختيار مىكنند مرتكب خطا مىشوند، خواه گناهكارانه و خواه قابل توجيه .
به دليل آنكه نمىتوانستيم تشخيص دهيم كه خطاى آنها قابل توجيه است يا خير، آنجا كه امكان ارتباط خوب بين مسلمانان و غيرمسلمانان ـ بدون ناديده گرفتن ظلم و بىعدالتى ـ وجود دارد، بايد فرض كنيم كه اشتباه آنها صادقانه است و از نظر اخلاقى بر ما واجب است كه بدينگونه فكر كنيم، روابط حسن همجوارى با غير مسلمانان بايد بر پايه قراردادهاى فى ما بين باشد . ادب و اصول اسلامى بايد در ارتباط شخصى و يا در قالب حكومت اسلامى رعايت گردد . بر اساس سنت اسلامى، غير مسلمان ذمى شمرده مىشود و با حفظ سيطره اسلامى اهل ذمه مىتوانند به عنوان يك جامعه تا حدى مستقل باشند . در نتيجه برترى نظامى اروپائيان و ضعف كشورهاى مسلمان آثار حكومت اسلامى كه تا قرن نوزدهم باقى مانده بود از بين رفت و به جاى آن نظام دولت ملى به وجود آمد . مسلمانان در آغاز بازپسگيرى سرزمينهايشان هستند و نخستين اقدام به سوى ايجاد دولت اسلامى صورت گرفته است . برجستهترين اقدام، انقلاب اسلامى ايران است . اصل جزيه و حمايت از اهل ذمه به عنوان شهروندان غيرمسلمان هنوز احيا نشده است . على رغم سوء استفادههايى كه شايد در گذشته در مورد اهل ذمه مىشد . بتوان اين امكان را به وجود آورد كه اهل ذمه در اين نظام اسلامى بتوانند به حدى از آزادى برسند كه در دولت ليبرال امكان دسترسى بدان نيست .
در مسيحيت، خصوصا در شاخه پروتستان، ارتباط نزديكى بين نجات و اعتقاد درست وجود دارد، زيرا ايمان درست مىتواند وسيلهاى باشد تا در فديه حضرت عيسى كه تنها راه نجات است مشاركت داشت . ارتباط بين عقيده درست و نجات از ميان پيشنهادهايى كه مسيحيان براى پلوراليسم دينى مىدانند باقى مانده است . مانند پيشنهادهايى كه از سوى ويل فرد كنت ول اسميت «~ (Wilfred Cantwell Smith) ~» (41) و جان هيك ارائه شده است . آنها بر اين عقيده بودند كه نهايتا كثرت اديان امرى ظاهرى و روبنايى است كه بر پايه ايمانى كه ذاتا واحد است و به بيان بشرى در نمىآيد استوار است . اگر كسى فداكارى حضرت مسيح را روى صليب و نيز ارتباط بين ايمان و نجات را كه از اركان مهم تفكر مسيحيت است انكار كند، شق واضح، حداقل واضح در متون مربوط به مسيحيت اين است كه ايمان را بايد به وسيله عمل خير به دست آورد . اين طرز تلقى به وسيله لوتر و اكثريت متكلمين مسيحى و حتى كاتوليكها تقبيح شده است .
در اين زمينه در سنت اسلامى مسأله به شكل ديگرى طرح شده است . مسلمانان مانند مسيحيان براى رستگار شدن صرفا به عمل صالح اكتفا نمىكنند . از متون اسلامى چنين برمىآيد كه انسان صرفا با تلاش خود بدون در نظر گرفتن لطف خدا ره به جايى نمىبرد .
در صحيفه سجاديه (42) مكررا به اين مسأله اشاره شده كه عمل صالح بدون ايمان هيچ پايهاى ندارد . زيرا ايمان معيار شناختى به وجود مىآورد كه به وسيله آن خير نهايى درك شده و نيت، انجام عمل نيك به وجود مىآيد . خداوند با رحمت خود به وسيله همين جهتگيرى و همين نيت بندگانش را به سوى خود مىكشاند . ولى ايمان چيزى بيش از پذيرفتن يك سرى باورها و اعتقادات است . ايمان، تمايل معنوى براى سير به سوى خداست، تسليم كامل در برابر اراده اوست . در اسلام رستگارى حركت روحى به سوى خداست، حركتى كه مبين تحصيل صفات خدايى و هدفش لقاءالله است . براى رسيدن به اين هدف خداوند ايمان و عمل صالح مطالبه كرده است . اين مسأله، در اين دوره به معنى تصديق اسلام و عمل به آن است، همانطور كه به آخرين پيامبر برگزيدهاش وحى شده است . به هر حال، ايمان و عمل صالح بدون لطف خدا و به تنهايى براى رسيدن سعادت و رستگارى كارساز نيستند .
پلوراليسم غيرفروكاهشى اسلام، با پلوراليسم جان هيك و پلوراليسم غيرانحصارگراى رينر «~ (Rahner) ~»با توجه به نقش جهل از سه جنبه قابل مقايسه است: از نظر هيك، هر يك از اديان بزرگ بدون توجه به تفاوتهايى كه در اديان مختلف وجود دارد، تبيين نهايى يك ايمان است . اين ايمان نهايى به زبان بشرى قابل بيان نيست، بنابراين، به يك معنا معتقدان به آن نسبت به آنچه كه واقعا به آن اعتقاد دارند جاهل هستند . از نظر رينر مسيحيان مىدانند كه به چه چيز اعتقاد دارند ولى غيرمسيحيان ممكن است به اين مسأله كه در اصل مسيحى هستند جاهل باشند . در ديدگاه غيرفروكاهشى، هيچ تلاشى براى تفسير اعتقادات به ظاهر متضاد صورت نمىگيرد تا بشود برخى از توافقهاى پنهان را آشكار كرد . به جاى اينكه فرض كنيم نسبت به اين امر كه خداوند چگونه صادقين را هدايت مىكند جاهل هستيم، بايد اعتراف كنيم كه نسبت به چگونگى هدايت صادقين جاهل هستيم و نيز نسبت به اين امر كه چه نوع اعتقاداتى نتيجه جستوجوى واقعى حقيقت است . همه پيامبران را نمىشناسيم و در مشهورترين حديثى كه از ابوذر نقل شده، پيامبر صلى الله عليه و آله شماره پيامبران را 124 هزار نفر اعلام كرده است . تعليمات تحريف شده اين پيامبران شايد در اديان مختلف جهان باقى مانده باشد . اقرار به جهل در اين مورد نوعى ابراز تواضع نزد حكم خداست و اين تواضع در سنت اسلامى داراى نقش برجستهاى مىباشد كه بر اساس آن مىتوان به نوعى از پلوراليسم غيرفروكاهشى اسلامى دست يافت .
در قرآن پس از ذكر اين نكته كه برخى از افراد صالح رستگار مىشوند و منافقين به عذاب مضاعف مىرسند يادآورى مىشود كه افراد ديگرى نيز هستند كه بايد در انتظار مشيت خدا باشند و تا آن زمان نمىتوان گفت كه اهل پاداش هستند يا كيفر . و اخرون مرجون لامرالله اما يغدبهم و اما يتوب عليهم و الله عليم حكيم . (توبه: 106) (43)
پلوراليسم دينى جان هيك، در مقايسه با آنچه كه قبلا در كلام مسيحى (انحصارگرايى و يا غير از آن) آمده از موقعيت بهترى برخوردار است . مسلمانان بايد بدانند كه انكار تجسم حضرت عيسى، پلوراليسم هيك را به اعتقادات اسلامى نزديكتر كرده است . ولى پلوراليسم فروكاهشى هيك، حاوى مجموعهاى از ارزشهاى اخلاقى و سياسى مخالف اسلام است . اين ارزشها مخالف ارزشهاى، اسلامى هستند . نه صرفا به دليل جزئيات داورىشان نسبت به آن ارزشها بلكه بيشتر به خاطر معيارهايى كه دارند . بر اساس قرآن هدايت اخلاقى و سياسى بايد ملهم از قرآن و تعليمات پيامبر صلى الله عليه و آله باشد، در حالى كه توصيه هيك معطوف به جريانات، و روشهاى متداول تفكرات جديد دنيوى، كه غالبا نيز با اسلام در تضاد هستند، مىباشد و اگرچه عذاب شديدى در انتظار دشمنان اسلام است ولى بايد قبول كنيم كسانى كه صادقانه اعتقاد نادرستى را پذيرفتهاند شايد به خاطر همان صدق، فيض خدا نصيب حال آنان گرديده و نجات يابند . آنچه كه در پلوراليسم دينى جان هيك ارزشمند است، تحمل و تساهلى است كه به يك معنا به صورت كاملتر در سنت اسلامى وجود دارد و مىتواند بر اساس خطوطى كه ترسيم كرديم به عنوان پلوراليسم دينى غير فروكاهشى مطرح شود .
پىنوشتها:
1 ـ ليمبو به اعتقاد مسيحيان محلى است كه در آن پيامبرانى از قبيل موسى وينتر كودكانى كه غسل تعميد نشدهاند در انتظار روز قيامت به سر نمىبرند . در اين محل عذابى وجود ندارد .
2 ـ ابن عربى در فصل 48 فتوحات نقل مىكند كه كثرت اديان نتيجه كثرت ارتباطات الهى است . همچنين رجوع كنيد به كتاب ويليام چيتيك با عنوان:
«~ .160ـ 155,(State University of New York Press, 1994 :Albany) Arabi andThe Problem of Religious DiversirtyـIbn al : Imaginal Worlds ~»
3 ـ آيات مشابه عبارتند از (فتح: 28) و (صافات: 9)
4 ـ قالت الاعراب امنا قل لم تؤمنوا و لكن قولوا اسلمنا و لما يدخل الايمان فى قلوبكم و ان تطيعواالله و رسوله لايلتكم من اعمالكم شيئا ان الله غفور رحيم . (حجرات: 14)
«~ .49ـ 5. John Hick, Problems of Religious Pluralism, 48 ~»
6 ـ همان، 50
«~ . 7. John Hick, An Interpretaion of Religion, P. 378 ~»
«~ . 8. John Hick, An Interpretation of Religion, P. 233; Problems of Religious Pluralism , P. 108 ~»
9 ـ هيك، پيشين، ص 47
10 ـ مولوى، جلال الدين محمد، فيه ما فيه، تصحيحات و حواشى: بديع الزمان فروزانفر، چاپ پنجم، 1362، تهران: امير كبير، ص 125
11ـ12ـ13ـ همان، 19 ص 124
14 ـ از ديوان امام، ص 83 و نيز
«~ .(Islamic Thouyht Foundation, 1994 :Tehran) Eight Ghazals of Imam Khomeini, tr . Muhammad Legenhausen and Azim Sarvdalir : A Jug of Love ~»
«~ .151ـ 123,(Stae University of New York press, 1991 :Albany) .in Sufi Essays, 2nd ed "Islam andThe Encounter of Religions" , 15. See Seyyed Hossein Nasr ~»
«~ .(Islamic Texts Society, 1993 :Cambridge) the Life of fbn Arabi : 16. See Claude Addas, Quest for the red Sulpher ~»
«~ . 17. Futuhat, III 311.23, See Imaginal Worlds, 155 ~»
«~ . 18. Futuhat, III 153.12, translated by William Chittick in Imaginal Words, 125 ~»
19 ـ از ديوان باباطاهر ترجمه محمد لگنهاوزن و عظيم سرودلير
20 ـ از سبوى عشق، ترجمه محمد لگنهاوزن و عظيم سرودلير
21 ـ از كتاب «سياست» فضل الرحمان آن را در كتاب
«~ . 40,(Unwin, 1958 & George Allen :London) Prophecy in Islam ~»
ترجمه كرده است
22 ـ فضل الرحمان، همان، 40
23 ـ همان 41، ابن سينا در رساله امنحاويه ديدگاهى مشابه فارابى دارد .
24 ـ مرتضى مطهرى، عدل الهى، قم، انتشارات صدرا، 1375، ص 281و287، همچنين از بيانات آيت الله جوادى آملى، آقايان مصطفى پور، حسين زاده، محمد باقر خرازى، قمى و ديگران سود بردهام، ديدگاه ارائه شده در اين قسمت به هيچ يك از آنها نسبت داده نمىشود و مسئوليت خطاى احتمالى با خود بنده است، خدا ما را ببخشد و قصور ما را ناديده بگيرد و ما را از سرچشمه علمش سيراب بگرداند .
25 ـ بحارالانوار، ج 5، ص 289
26 ـ فيض كاشانى، علم اليقين، ج 2، قم، انتشارات بيدار، ص 1054
27 ـ ر . ك . به: انفال: 74 و توبه: 20
28 ـ مرتضى مطهرى، عدل الهى، قم، انتشارات صدرا، 1375، ص 352 و صفحات بعد از آن
29 ـ مائده: 69
30 ـ يك مسأله نيز وجود دارد و آن اينكه آيا اديان غيرابراهيمى را مىتوان در رديف اديان الهى محسوب كرد يا خير . برخى از بودايىها ادعا مىكنند كه تعاليم آنها صرفا فلسفه و روش تأمل است و مىتوانيم همزمان هم يهودى و هم بودايى باشيم، همانطور كه افلاطونى و يا ارسطويى مسيحى وجود دارد .
31 ـ ر . ك . به: مثنوى، ويرايش فيكلسون، كتاب دوم، خط 1720 و صفحات بعد از آن
32 ـ ر . ك . به: توبه: 9؛ احزاب: 73؛ فتح: 6؛ تحريم: 9
33 ـ مرتضى مطهرى، عدل الهى، ص 293
34 ـ احقاف 9، اعراف 188
35 ـ ر . ك . به: وعيد خدا درباره منافق در سوره نساء: 145 و امكان لطف خدا براى آنها در احزاب: 24
36 ـ نگاه كنيد به: شيخ صدوق، الاعتقادات فى دين الاماميه (قم، محقق، 412 ـ 501)، ص 145 مترجم عاصف فيضى و نيز
«~ .64ـ p. 63,(WOFIS, 1982 :Tehran) A Shiite Creed ~»
37 ـ نگاه كنيد به آيت الله ابوالحسن شعرانى، شرح التجريد الاعتقادات، (تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1991، ص 577 و صفحات بعد از آن .
38 ـ نگاه كنيد به:
«~ . Ch. X,(Machreq, 1986ـDar el :Beirut) MufidـShaikh alـ Martin J. Mc Dermott, The Theoloyy of al ~»
39 ـ نگاه كنيد به: علامه حلى، كشف المراد (قم، مؤسسه انصار الاسلامى، بىتا)، ص 15 ـ 411
40 ـ نساء: 48
41 ـ نگاه به كتابش با عنوان
«~ .(Westminster Press, 1981 :Philadelphia) andTowards a WorldThology (Row, 1976 & Harper :New York) Religious Diversity, ed . Willard G. Oxtoby ~»
«~ .(Mohammadi Trust, 1989 :London) Sajjadiyah, tr. William ChittickـAbidin, Sahifat alـ 42. Zayn al ~»
43 ـ ر . ك . به: الميزان ذيل همين آيه و مائده: 118 و احزاب: 24
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)