اينك به برخى از آيات جهانى بودن اسلام اشاره مى‏كنيم:
الف:
تبارك الذى نزل الفرقان على عبده ليكون للعالمين نذيرا
(فرقان 1)
بزرگ و خجسته است كسى كه بر بنده خود، «فرقان» (كتاب جدا سازنده حق از باطل) را نازل فرمود تا براى جهانيان هشدار دهنده‏اى باشد.
ب:
و ما ارسلناك الا رحمة للعالمين (انبياء 107)
و تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم.
ج:
و اوحى الى هذا القرآن لانذركم به و من بلغ
(انعام 19)
و اين قرآن، به من وحى شده تا بوسيله آن شما و هر كس را (كه اين پيام به او) برسد، هشدار دهم.
د:
و ارسلناك للناس رسولا و كفى بالله شهيدا
(نساء 79)
و تو را به پيامبرى براى مردم فرستاديم و گواه بودن خدا، بس است.
ه:
قل يا ايها الناس انى رسول الله اليكم جميعا الذى له ملك السموات و الارض لا اله الا هو يحيى و يميت فآمنوا بالله و رسوله النبى الامى الذى يؤمن بالله و كلماته و اتبعوه لعلكم تهتدون
(اعراف 158)
بگو: اى مردم، من پيامبر خدا به سوى شما هستم.همان (خدايى) كه فرمانروايى آسمانها و زمين از آن اوست.هيچ معبودى جز او نيست كه زنده مى‏كند و مى‏ميراند.پس به خدا و فرستاده او ـ كه پيامبر درس نخوانده‏اى است كه به خدا و كلمات او ايمان دارد ـ بگرويد و او را پيروى كنيد.اميد كه هدايت شويد.
و:
و ما ارسلناك الا كافة للناس بشيرا و نذيرا و لكن اكثر الناس لا يعلمون
(سبا 28)
و ما تو را جز (به سمت) بشارتگر و هشدار دهنده براى تمام مردم، نفرستاديم، ليكن بيشتر مردم نمى‏دانند.
ز: پيامبر اسلام از همان آغاز بعثت، «اسلام» را دين جهانى معرفى كرد.پس از نزول آيه
و انذر عشيرتك الاقربين
(شعراء 214) خويشان خود را جمع كرد و به آنها فرمود: «ان الرائد لا يكذب اهله و الله الذى لا اله الا هو انى رسول الله، اليكم خاصة و الى الناس عامة (الكامل ابن اثير ج 2 ص 61) رهبر به خاندانش دروغ نمى‏گويد.قسم به خدايى كه معبودى جز او نيست، من فرستاده خدا هستم به سوى شما خصوصا و بسوى همه بشريت، عموما.
ج: نامه‏هايى كه پيامبر در آغاز رسالت به سران كشورها، مانند قيصر روم و پادشاه ايران و فرمانروايان مصر و حبشه و رؤساى قبايل مختلف عرب كه به صورت مستقل زندگى مى‏كردند، نوشته با قاصد مخصوصى آنها را اعزام مى‏كرد و همگان را به پذيرش دين اسلام دعوت مى‏نمود .اگر اسلام، جهانى نبود، چنين دعوتى انجام نمى‏گرفت و پيامبر در نامه‏هاى خود جملاتى مانند فانى انا رسول الله الى الناس كافة كه دلالت بر عموميت و شمول و جهانى بودن دين اسلام است نمى‏نگاشت (مكاتيب الرسول، احمدى ميانجى ج 1 ص 90)
ط: خطابات قرآن، نوعا متوجه عموم مردم است و تنها به دسته و قوم خاصى توجه ندارد و همين عمومى بودن خطابات، دليل روشنى است بر عموميت و فراگير بودن اسلام.عناوينى مانند يا ايها الناس، يا ايها الذين آمنوا و عناوينى مانند يا اهل الكتاب، دلالت بر جهانى بودن اسلام دارند.
ى: احكام و قوانين اسلام، عنوان عام دارند و از رنگ و نژاد و مليت خاصى، عارى هستند و اين مطلب، دليل ديگرى بر عمومى و جهانى بودن رسالت پيامبر اسلام است.نمونه‏اى از آيات قرآن، عبارتند از:
و لله على الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا
(آل عمران 97)
و براى خدا، حج آن خانه بر عهده مردم است (البته بر) كسى كه بتواند به سوى آن راه يابد .
و من الناس من يشترى لهو الحديث ليضل عن سبيل الله بغير علم و يتخذها هزوا اولئك لهم عذاب مهين
(لقمان 6) و برخى از مردم، كسانى‏اند كه سخن بيهوده را خريدارند تا (مردم را) بى (هيچ) واكنش‏ى از راه خدا گمراه كنند.
13 ـ آياتى كه بر استقامت بر دين و عدم گرايش به اديان ديگر دلالت دارند.در اين آيات به يا ايها الذين آمنو خطاب شده است.بنابر اين، يهود و نصارى، از گروه اهل ايمان خارجند .لذا دستور مى‏دهد آنها را دوستان خود مگيريد و از دين خود، اعراض نكنيد.نمونه‏اى از آيات عبارتند از:
الف:
يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا اليهود و النصارى اولياء بعضهم اولياء بعض و من يتولهم منكم فانه منهم ان الله لا يهدى القوم الظالمين
(مائده 51)
يعنى اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، يهود و نصارى را دوستان خود نگيريد كه بعضى از آنان، دوستان بعضى ديگرند و هر كس از شما آنان را به دوستى گيرد، از آنان خواهد بود و بدرستيكه خداوند گروه ستمگران را هدايت نمى‏كند.
ب:
يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا الذين اتخذوا دينكم هزوا و لعبا من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم و الكفار اولياء و اتقوا الله ان كنتم مؤمنين
(مائده 57)
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، كسانى را كه دين شما را به ريشخند و بازى گرفته‏اند، چه از كسانى كه پيش از شما به آنان كتاب داده شده و چه از كافران، دوستان خود مگيريد و اگر ايمان داريد، از خداوند پروا كنيد.
ج:
يا ايها الذين آمنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف يأتى الله بقوم يحبهم و يحبونه اذلة على المؤمنين و اعزة على الكافرين (مائده 54)
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، هر كس از شما از دين خود برگردد، به زودى خدا گروهى ديگر را مى‏آورد كه آنان را دوست مى‏دارد و آنان نيز او را دوست دارند.اينان با مؤمنان، فروتن و بر كافران، سرفرازند.
14 ـ آياتى كه به اطاعت از دستورات پيامبر اسلام، امر كرده و تكذيب او را تكذيب انبياء سلف معرفى مى‏كند و مخالفان آن حضرت را جاويد در آتش مى‏داند.پس هر انسانى، گر چه متدين به دينى باشد، اگر پيامبر اسلام را تكذيب نمايد و دستورات او را اطاعت نكند، اهل سعادت نيست و اين كاملا با پلوراليسم دينى، ناسازگار است.
الف:
فأن كذبوك فقد كذب رسلا من قبلك جاءوا بالبينات و الزبور و الكتاب المنير
(آل عمران 184)
پس اگر تو را تكذيب كردند، بدان كه پيامبرانى (هم) كه پيش از تو، دلايل روشن و نوشته‏ها و كتاب روشن آورده بودند، تكذيب شدند.
ب:
من يعص الله و رسوله و يتعد حدوده يدخله نارا خالدا فيها و له عذاب مهين
(نساء 14)
و هر كس از خدا و پيامبر او نافرمانى كند و از حدود مقرر او تجاوز نمايد، وى را در آتشى در آورد كه همواره در آن خواهد بود و براى او عذابى خفت‏آور است.
ج:
يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم
(نساء 59)
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را (نيز) اطاعت كنيد.
د:
الم يعلموا انه من يحادد الله و رسوله فان له نار جهنم خالدا فيها ذلك الخزى العظيم
(توبه 63)
آيا ندانسته‏اند كه هر كس با خدا و پيامبر او در افتد، براى او آتش جهنم است كه در آن جاودانه خواهد بود.اين همان رسوايى بزرگ است.
ه:
و الذين كفروا و كذبوا بآياتنا اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون
(بقره 39)
و (لى) كسانى كه كفر ورزيدند و نشانه‏هاى ما را دروغ انگاشتند، آنانند كه اهل آتش‏اند و در آن ماندگار خواهند بود.
15 ـ رواياتى كه رستگاران و كسانيكه مستحق بهشتند، را معرفى مى‏كند و شرايطى براى آنها بيان مى‏نمايد.اين روايات كه بايد به صورت جمعى مورد توجه قرار گيرند، از باب اول كتاب توحيد مرحوم صدوق با عنوان باب ثواب الموحدين و العارفين جمع‏آورى شده است.اين روايات، سعادت و رستگارى و بهشت را از آن گروه خاصى مى‏شمارد.اين نتيجه‏گيرى كاملا با پلوراليسم و كثرت گرايى دينى تعارض دارد.آن روايات، عبارتند از:
1 ـ هر كس بميرد و براى خداوند، شريك قايل نشود، اهل بهشت است (حديث 5)
2 ـ خداوند حرام كرده است آتش را بر بدن انسانهاى موحد. (حديث 7)
3 ـ رستگارى از آن كسى است كه بگويد لا اله الا الله وحده وحده وحده. (حديث 10)
4 ـ رستگار، كسى است كه با اخلاص بگويد لا اله الا الله وحده. (حديث 11)
5 ـ كسى كه با اخلاص، كلمه توحيد را بگويد، مستحق بهشت است و اگر كسى از روى دروغ بگويد، مال‏اش و خودش در امان است، گرچه به سمت آتش خواهد رفت. (حديث 18)
ـ هر كس كلمه توحيد را بگويد، از عذاب الهى ايمن است و شرط آن كلمه، پذيرش امامت ائمه (ع) است. (حديث 23)
16 ـ آياتى كه به انحصار حقانيت دين اسلام، دلالت دارند و معتقدان به ساير اديان را زيانكار معرفى مى‏كند.
و من يتبع غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخرة من الخاسرين
(آل عمران 85) و هر كس، غير از اسلام دينى بجويد، هرگز از او پذيرفته نشود و او در جهان ديگر از جمله زيانكاران خواهد بود.
استاد شهيد مطهرى در توضيح اين آيه مى‏نويسد: اگر گفته شود كه مراد از اسلام، خصوص دين ما نيست بلكه منظور، تسليم خدا شدن است، پاسخ اين است كه البته اسلام، همان تسليم است و دين اسلام، همان دين تسليم.ولى حقيقت «تسليم» ، در هر زمانى، شكلى داشته و در اين زمان، شكل آن، همان دين گرانمايه‏اى است كه به دست حضرت خاتم الانبياء ظهور يافته است و قهرا كلمه اسلام، بر آن منطبق مى‏گردد و بس.
بعبارت ديگر، لازمه تسليم خدا شدن، پذيرفتن دستورهاى او است و روشن است كه همواره به آخرين دستور خدا بايد عمل كرد و آخرين دستور خدا، همان چيزى است كه آخرين رسول او آورده است (عدل الهى ص 300)
شبهات كثرت گرايان دينى

در قبال اين همه دلايلى كه بر ابطال «پلوراليسم دينى» وجود دارد، طرفداران اين مكتب، دست به القاء شبهاتى زده‏اند.برخى از اين شبهات، حتى به برخى از مفاهيم دينى و آيات و روايات نيز نسبت داده شده كه در اينجا به آنها اشاره‏اى مى‏نماييم.
1 ـ اگر به اعتقاد شيعيان، تنها اقليت شيعيان اثنا عشرى و به اعتقاد يهوديان، تنها اقليت دوازده ميليونى يهوديان، مهتدى و هدايت يافته‏اند و بقيه همگى ضال و كافرند، پس در اين صورت، هدايت‏گرى خداوند، كجا تحقق يافته است و نعمت عام هدايت او بر سر چه كسانى سايه افكنده است؟ چگونه مى‏توان باور كرد كه پيامبر اسلام، همين كه سر بر بالين مرگ نهاد، عاصيان و غاصبانى چند موفق شدند كه دين او را بربايند و عامه مسلمين را از فيض هدايت محروم كنند و همه زحمات پيامبر را بر باد دهند؟ (كيان ـ صراطهاى مستقيم ص 11) .
پاسخ: «هدايت الهى» بر دو نوع تكوينى و تشريعى است.هدايت تكوينى، كه هستى شمول است و نسبت به تمام موجودات، جانداران و همه افراد، عموميت دارد، به امور غير مختار تعلق دارد، يعنى در قلمروى «اراده موجودات» نمى‏گنجد.براى نمونه، رشد طبيعى آنها از سنخ هدايت تكوينى است و اما هدايت تشريعى، هدايتى است كه خداوند از طريق پيامبران بر مردم نازل مى‏كند و بمعناى ارايه طريق است كه تمام افراد انسان را دربر مى‏گيرد.در اين نوع از «هدايت» ، اراده و اختيار آدميان نقش مهمى دارند.اگر انسانها بخواهندهدايت بمعناى ارائه طريق، آنها به ايصال به مطلوب برسد، بايد با حسن اختيار خود به تمام دستورات الهى عمل كنند .مؤمنانى كه از هدايت بمعناى ارائه طريق، بهره‏برند، خداوند، يك نوع هدايت تكوينى ايصال به مطلوب را در مراحل بالاتر نصيب آنها مى‏كند.پس هدايت تشريعى، آن است كه پروردگار متعال، قانون سعادت بخش را در اختيار انسان قرار مى‏دهد و با امر به فضائل، و نهى از رذائل، او را آگاه مى‏كند تا او با انتخاب خويش راهى را برگزيند و به پايان آن راه برسد و انسان مى‏تواند از آن سرپيچى كند.
شايان ذكر است كه برخى از مردم، مستضعفين و مرجون لامر الله مى‏باشند، افراد ضعيف كه نسبت به حقيقت و سعادت، جاهل قاصر بودند و تكليف اين گروه، با خدا است.بر اساس حكمت، معذب مى‏كند و يا مى‏بخشايد.خداوند در آيه 106 توبه، مى‏فرمايد:
و آخرون مرجون لامر الله اما يعذبهم و اما يتوب عليهم و الله عليم حكيم
يعنى دسته ديگر، كه كارشان به امر خدا، احاله مى‏شود يا آنها را عذاب مى‏كند و يا مى‏بخشايد .
البته بايد توجه داشت كه هر كسى را نمى‏توان مستضعف ناميد.رواياتى از ائمه اطهار (ع) وارد شده است كه (من عرف اختلاف الناس، فليس بمستضعف) يا «الضعيف من لم ترفع اليه حجة و لم يعرف اختلاف الناس فاذا عرف الاختلاف ليس بمستضعف (حق اليقين 188) يعنى مستضعف، كسى است كه اولا حجت بر او تمام نباشد، ثانيا اختلاف مردم را نشنيده باشد و موارد اختلاف را ندارند.
خداوند سبحان در آيه 96 سوره نساء مى‏فرمايد: وقتى دسته‏اى از مردم، به فرشتگان گفتند ما در زمين مستضعف بوديم و منشأ ظلم به خويشتن، همين استضعاف ما بوده است، ملائكه در جواب گفتند: آيا زمين خدا آنقدر وسيع نبود تا به جاهاى ديگر مهاجرت كنيد و مستوجب عذاب نگرديد؟
2 ـ برخى براى اثبات رستگارى اهل كتاب، به آيه ذيل استشهاد كرده‏اند:
(و ان من اهل الكتاب الا ليؤمنن به قبل موته و يوم القيامة يكون عليهم شهيدا)
(نساء 159) يعنى هيچ يك از اهل كتاب نيست مگر اينكه پيش از مرگش به او (عيسى (ع)) ايمان مى‏آورد و روز قيامت بر آنها گواه خواهد بود.
مفسرانى مانند طبرسى و علامه طباطبايى، ذيل اين آيه، سه تفسير و قول را بيان كرده‏اند .تفسير و قول اول، آنستكه همه يهوديان و مسيحيان هنگام ظهور حضرت مسيح (ع) در زمان حضرت مهدى (عج) كه براى كشتن دجال به زمين ارسال مى‏شود، به او ايمان مى‏آورند.اين تفسير از آل ابن عباس، ابو مالك، حسن و قتاده و غيره مى‏باشد.لذا خداوند مى‏فرمايد:
انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا
يا
«انا هديناه النجدين»
يا
«لا اكراه فى الدين قد تبين الرشد من الغى»
دومين تفسير، آنست كه اهل كتاب، هنگام مرگشان كه پرده‏ها كنار مى‏رود، به حضرت، ايمان واقعى پيدامى‏كنند ولى ايمان در آن حالت، فايده‏اى ندارد.
و تفسير سوم كه طبرى آن را ادعا كرده و با ظاهر آيه، سازگار نيست، اين است كه اهل كتاب، پيش از مرگ خود به حضرت محمد (ص) ايمان خواهند آورد و بهر حال شايد آيه شريفه، در عدم ايمان مسيحيان و يهوديان قبل از مرگ، ظهور و دلالتى داشته باشد.علاوه بر اينكه آيات فراوانى در توبيخ و فسق اهل كتاب وجود دارد كه با ايمان آنها سازگارى ندارد.براى نمونه، به آيات 48 ـ 41 سوره مائده مراجعه شود. (مجمع البيان ج 2 ص 137 الميزان ج 5 ص 141) .نتيجه آنكه از اين آيه نمى‏توان حقانيت مسيحيان و يهوديان را استفاده كرد.
ثانيا اگر نويسنده «صراطهاى مستقيم» خواهان هدايت اكثر مردم است و همچون دايه‏اى دلسوز به فكر فرزند خواندگان خويش است، پس چرا بعنوان مسلمانى دلسوز به آيات قرآن كه از فسق و جهل اكثر مردم گزارش مى‏دهد، توجه نكرده است؟ نمونه‏اى از آيات عبارتند از:
الف:
و لو آمن اهل الكتاب لكان خيرا لهم منهم المؤمنون و اكثرهم الفاسقون
(آل عمران 110)
و اگر اهل كتاب، ايمان آورده بودند، قطعا برايشان بهتر بود، برخى از آنها مؤمنند ولى بيشترشان نافرمانند.
ب:
و ما يؤمن اكثرهم بالله الا و هم مشركون
(يوسف 106)
و بيشترشان به خدا ايمان نمى‏آورند مگر اينكه با او چيزى را شريك مى‏گيرند.
ج:
ما خلقنها الا بالحق و لكن اكثرهم لا يعلمون
(دخان 39)
ما زمين و آسمانها را به حق آفريديم ولى اكثر مردم نمى‏دانند.
د:
قل سيروا فى الارض فانظروا كيف كان عاقبة الذين من قبل كان اكثرهم مشركين
(روم 42)
بگو در زمين بگرديد و بنگريد فرجام كسانى كه پيشتر بوده و بيشترشان مشرك بودند، چگونه بوده است.
ه:
يعرفون نعمة الله ثم ينكرونها و اكثرهم الكافرون
(نحل 83) .
نعمت خدا را مى‏شناسند اما باز هم منكر مى‏شوند و بيشترشان كافرند.
و:
ان فى ذلك لآية و ما كان اكثرهم مؤمنين
(شعراء 8)
قطعا در اين (هنرنمايى)، عبرتى است ولى بيشترشان ايمان آورنده نيستند.
ج:
لأملأن جهنم من الجنة و الناس اجمعين
هر آينه جهنم را مملو از جن و انس خواهم كرد.
ز:
و لقد ذرأنا لجهنم كثيرا من الجن و الانس لهم قلوب لا يفقهون بها.
ثالثا بسيار تعجب آور است، كسى، ادعاى تشيع داشته باشد و غصب خلافت را نپذيرد.اگر غاصبان وعاصيان، به انحراف دين اسلام نپرداختند، پس اينهمه مجاهدتها، مصيبتها، اسارتها و حبسهاى ائمه طاهرين «ع» براى چه بوده است؟ چرا حضرت على (ع) به همراه سيده دو عالم، به خانه‏هاى اصحاب مى‏رفتند و با آنها اتمام حجت مى‏نمودند؟ خطابه‏هاى على (ع) و زهرا (س) در مسجد، به چه انگيزه‏اى بوده است؟ نويسنده مقاله، آيا اكثريت لشكر يزيد را به حق و سعادتمند مى‏داند يا اقليت طرفداران حسين را؟
3 ـ شبهه سوم، اينستكه در فقه اسلام، به اهل كتاب، رسميت داده شده است و آنان بر اجراى آداب و رسوم مذهبى خويش، مجازند.پاسخ اين است كه به رسميت شناختن آنها به معناى احسان و ارفاقى است كه اسلام به آنها كرده است و بر «حقانيت» و حتى «سعادت» آنها دلالتى ندارد، گرچه از نظر اسلام، مسيحيت و يهوديت اصيل، بر حق بوده‏اند و مؤمنان آنها سعادتمند مى‏شوند ولى بعدها گرفتار تحريف شده و اينك از طرف اسلام، منسوخ گشته‏اند.آيه 79 سوره بقره، بصراحت بر تحريف آنها اشاره دارد:
فويل للذين يكتبون الكتاب بايديهم ثم يقولون هذا من عند الله: پس واى بر آنان كه كتاب را با دستان خويش مى‏نويسند و مى‏گويند اين كتاب از پيش خداست (ر.ك به راهنما شناسى ص 360 ـ 356)
4 ـ آياتى در قرآن كريم است كه ملاك سعادت را، فقط سه چيز مى‏دانند: ايمان به خدا، ايمان به قيامت و عمل صالح.يعنى تابعيت دين آسمانى و يا دين خاصى را، شرط سعادت ندانسته است .مانند:
ان الذين آمنوا و الذين هادوا و النصارى و الصائبين من آمن بالله و اليوم الآخر و عمل صالحا فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون
(بقره 62) بدرستى كسانى كه ايمان آوردند و كسانى كه يهودى هستند و مسيحيان و صائبين هر كه ايمان به خدا و روز قيامت داشته باشد و كار شايسته انجام دهد، پس براى ايشان است نزدخدايشان، اجر.و ترس، بر آنان نيست و اندوهناك نشوند.
پس وقتى براى سعادت و رسيدن به كمال، تدين به يكى از دينها، شرط نباشد، همه اديان در رابطه با سعادت، على السويه خواهند بود و اگر دين آسمانى هم مورد پذيرش باشد.به اين اعتبار است كه در آن، سه عنصر سعادت ملحوظ است!
اين شبهه، اولين بار از سوى شرق شناسان بيان شد ولى بعدها مورد پذيرش غربزدگان قرار گرفت.در رد اين توهم، بايد گفت:
اولا ايمان بالله، مستلزم امورى است: يكى اينكه بايد پيامبران خدا، و محتواى وحى الهى را بپذيريم و بدان عمل كنيم.براى نمونه، شيطان، به خدا و روز قيامت ايمان داشت ولى كافر شمرده شده است.پذيرفتن ما انزل الله، يعنى پذيرفتن قرآن و دين اسلام و تمام دستورات آن مانند نماز، روزه، حج، جهاد و غيره.
ثانيا دنباله آيه، مى‏فرمايد «ايمان» توأم با «عمل صالح» ، سعادت آفرين است و ملاك تشخيص عمل صالح، عقل در قلمرو مستقلات عقليه، و شريعت در غير آن مورد است.
ثالثا صرف عنوان اسلام و يهوديت و مسيحيت شناسنامه‏اى، موجب سعادت نمى‏گردد.بايد ايمان حقيقى به خدا و روز قيامت داشت و به لوازم آن، عمل نمود.
رابعا آيات فراوانى در قرآن است كه يهود و نصارى را به خاطر ايمان نياوردن به پيامبر اسلام و عمل نكردن به دستوران اسلام، مورد عتاب قرار مى‏دهد و حتى عقايد آنها را باطل و مردود مى‏شمارد.مانند آيات 91 ـ 88 مريم كه مى‏فرمايد: گفتند خداى رحمان، فرزندى برگرفته است.به تحقيق كه چيز بسيار زشتى بر زبان آوريد.نزديك شد كه آسمانها چاك چاك شود از آن سخن و زمين شكافد و كوهها فرو افتند.بجهت اينكه براى خداى رحمن، دعوى فرزند كردند. (ر.ك.به راهنماشناسى ص 359 ـ 355)
نتيجه گيرى:

1 ـ به هيچ وجه، پلوراليسم و كثرت گرايى اديان، بمعناى حقانيت همه اديان و مورد پذيرش اسلام نيست.گرچه پيروان اديان آسمانى، رسميت اجتماعى دارند و در چهارچوب قوانين اسلام، حق حيات و فعاليت دارند.
2 ـ گفتگوى بين الاديان، با سعه صدر و گفتار نيكو، جدال احسن، گفتگوى از روى علم و آگاهى، و احساس همدلى جهت تقريب مذاهب و اديان و انسجام آنها، براى مخالفت با هر گونه شرك و كفر از منظر درون دين، پسنديده و ممدوح است.
ـ سعادت و شقاوت افراد، علاوه بر اينكه داراى مراتب و درجاتى است، كاملا به ايمان واقعى و عمل صالح بستگى دارد.در اين صورت، آنانى كه ايمان به خدا و قيامت ندارند، اهل دوزخند گرچه اعمال صالحشان باعث تخفيف در مجازات آنها گردد و يا مؤمنانى كه اعمال رذيله را مرتكب شده‏اند، گرفتار آتش‏اند گرچه در نهايت، وارد بهشت شوند.
4 ـ كسانى كه مى‏خواهند به حقايق الهى دست يابند و حقيقت آنها از ناحيه كتاب دينشان، با باطل ممزوج نگردد و سعادت اخروى نصيب آنها شود و به هيچ وجه، گرفتار عذاب الهى نشوند، بايد به خدا و قيامت و رسالت رسولان او ايمان حقيقى داشته باشد، اعمال صالح را انجام دهد و تمام دستورات خداوند را كه در 1400 سال اخير، همان دستورات اسلام است و به طور دقيقتر، از فرمايشان پيامبر و ائمه اطهار بدست مى‏آيد، بايد با قصد قربت انجام دهد.در اينصورت، شايد بتوان گفت اكثر مردم، اهل عذابند ولى نمى‏توان اكثر مردم را خالد در آتش دانست.مخصوصا با توجه به مسئله «استضعاف» كه پيشتر از آن صحبت شد.
در پايان، توصيه‏اى به روشنفكران ديندار اين سامان دارم كه همانند مسيحيان در جوامع غربى، در مقابل ديدگاههاى جديد، رويكردى منفعلانه نداشته باشند.براى نمونه در كتب مقدس مسيحيان، به صراحت، با مسئله بسيار زشت و زيانبار هم جنس بازى«~ hemo---ulity ~»مخالفت شده است.متفكران مسيحى نيز در آغاز، مخالفت خود را با اين عمل ناپسند، ابراز و اعلام داشتند.اما به تدريج، از خوف اينكه در جهان اروپا، «عقب مانده» معرفى نشوند، به جواز آن فتوا دادند و بجاى آنكه در حسن و قبح افعال، از متون مقدس دينى خود، الهام گيرند، از حسن و قبح جوامع مدد جستند و از اين رو در مسايلى چون خداگرايى، درد جاودانگى، روح، آزادى، حقوق زنان، حتى اهل دين، گرفتار آفتها و بيماريها شدند.از خداى سبحان، هدايت تمام بشريت از جمله، روشنفكران ديندار جامعه خود را خواهانيم.
پى‏نوشت‏ها:
1 ـ مصنفات الشيخ المفيد ج 5 ص 69
2 ـ المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء ج 5 ص 8 ـ 207 احياء علوم الدين ج 3 ص 8 ـ 116 بحار الانوار ج 2 باب ما جاء فى تجويز المجادله و المخاصمه ص 140 ـ 125
3 ـ قبض و بسط تئوريك شريعت ص 294 ـ 167 و ص 8 ـ 296 هرمنوتيك، كتاب و سنت ـ مجتهد شبسترى ـ ص 32 ـ