صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 12 , از مجموع 12

موضوع: پلوراليسم دينى

  1. #11
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض

    7 ـ رواياتى كه برخى از فرق و مذاهب را بى‏نصيب از اسلام معرفى مى‏كند و دلالت صريح به ناسازگارى با پلوراليسم دينى دارند:
    الف: قال الصادق (ع) : ان ابى حدثنى عن ابيه عن جده (ع) ان رسول الله (ص) قال صنفان من امتى لا نصيب لهما فى الاسلام: الغلاة و القدرية (بحار ج 5، ح 9، ص 8)
    غاليان و اهل قدر، از امت من (يعنى مسلمان) نيستند.
    ب: عن الرضا (ع) عن آبائه قال: قال رسول الله (ص) صنفان من امتى ليس لهما فى الاسلام نصيب: المرجئه و القدرية (بحار ج 5، ح 52، ص 118)
    8 ـ دسته‏اى از روايات، در مقام بررسى روشهاى دين شناسى، به ابطال از روشهاى برخى مذاهب اشاره دارند.براى نمونه، از طرف ائمه شيعه (ع)، روش قياس در پاره‏اى از مكاتب اهل سنت، مورد نكوهش قرارگرفته و فرموده‏اند:
    اول من قاس ابليس، لم يبن دين الاسلام على القياس (بحار ج 2، ح 4، ص 288)
    9 ـ پرسشهاى خاصى كه در برزخ، درباره خدا، پيامبر، دين، امام از اموات مى‏پرسند و در صورت توقف، بابى از ابواب آتش به روى آنها گشوده خواهد شد، نشان دهنده وحدت صراط مستقيم و انحصار سعادت و هدايت است (ر.ك به بحار ح 8، ص 210)
    10 ـ آيات و رواياتى كه با برخى از عقايد و اعمال يهوديان و مسيحيان، معارضه مى‏كنند و آنها را به صراحت، ناصواب و باطل مى‏شمارند:
    الف:
    قالت اليهود يد الله مغلولة غلت ايديهم و لعنوا بما قالوا بل يداه مبسوطتان
    (مائده 64)
    و يهود گفتند: دست خدا بسته است.دستهاى خودشان بسته باد و به (سزاى) آنچه گفتند، از رحمت خدا دور شوند بلكه هر دو دست او گشاده است، هر گونه بخواهد مى‏بخشد.
    ب:
    و قالت اليهود و النصارى نحن ابناؤ الله و احباؤه قل فلم يعذبكم بذنوبكم
    (مائده 18)
    و يهوديان و مسيحيان گفتند: ما پسران خدا و دوستان او هستيم بگو: پس چرا شما را به (كيفر) گناهانتان، عذاب مى‏كند؟
    ج:
    و لن ترضى عنك اليهود و لا النصارى حتى تتبع ملتهم قل ان هدى الله هو الهدى و لئن اتبعت اهواءهم بعد الذى جاءك من العلم مالك من الله من ولى و لا نصير
    (بقره 120)
    و هرگز يهوديان و مسيحيان، از تو راضى نمى‏شوند مگر آنكه از كيش آنان پيروى كنى.بگو : در حقيقت، تنها هدايت خداست كه هدايت (واقعى) است و چنانچه پس از آن علمى كه تو را حاصل شد، باز از هوسهاى آنان پيروى كنى، در برابر خدا سرور و ياورى نخواهى داشت.
    د:
    و قالت اليهود عزير ابن الله و قالت النصارى المسيح ابن الله ذلك قولهم بافواههم يضاهئون قول الذين كفروا من قبل قاتلهم الله انى يؤفكون
    (توبه 30)
    و يهود گفتند: عزير، پسر خداست.و نصارى گفتند: مسيح، پسر خداست.اين سخنى است (باطل) كه به زبان مى‏آورند و به گفتار كسانى كه پيش از اين كافر شده‏اند، شباهت دارد.خدا آنها را بكشد.چگونه (از حق) بازگردانده مى‏شوند؟
    ه:
    اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله و المسيح ابن مريم و ما امروا الا ليعبدوا الها واحدا لا اله الا هو سبحانه عما يشركون يريدون ان يطفئوا نور الله بافواههم و يأبى الله ان يتم نوره و لو كره الكافرون
    (توبه 32 ـ 31) اينان، دانشمندان و راهبان خود و مسيح پسر مريم را به جاى خدا به الوهيت گرفتند، با آنكه مأمور نبودند جز اينكه خداى يگانه را بپرستند كه هيچ معبودى جز او نيست، منزه است او، از آنچه (با وى) شريك مى‏گردانند.مى خواهند نور خدا را با سخنان خويش خاموش كنند ولى خداوند نمى‏گذارد، تا نور خود را كامل كند، هر چند كافران را خوش نيايد.
    و:
    و قولهم انا قتلنا المسيح عيسى ابن مريم رسول الله و ما قتلوه و ما صلبوه و لكن شبه لهم و ان الذين اختلفوا فيه لفى شك منه ما لهم به من علم الا اتباع الظن و ما قتلوه يقينا
    (نساء 157)
    و گفتند ايشان كه: ما مسيح، عيسى بن مريم، پيامبر خدا را كشتيم و حال آنكه آنان او را نكشتند و مصلوبش نكردند ليكن امر بر آنان مشتبه شد و كسانى كه درباره او اختلاف كردند، قطعا در مورد آن دچار شك شده‏اند و هيچ علمى بدان ندارند جز آنكه از گمان پيروى مى‏كنند و يقينا او را نكشتند.
    ز:
    يا اهل الكتاب لا تغلوا فى دينكم و لا تقولوا على الله الا الحق انما المسيح عيسى ابن مريم رسول الله و كلمته القاها الى مريم و روح منه فآمنوا بالله و رسوله و لا تقولوا ثلثة انتهوا خيرا لكم انما الله اله واحد سبحان ان يكون له ولد له ما فى السموات و ما فى الارض و كفى بالله وكيلا
    (نساء 171)
    اى اهل كتاب، در دين خود غلو مكنيد و درباره خدا جز (سخن) درست مگوئيد.مسيح، عيسى بن مريم فقط پيامبر خدا و كلمه اوست كه آن را به سوى مريم افكنده و روحى از جانب اوست پس به خدا و پيامبرانش ايمان بياوريد و نگوييد (خدا) سه گانه است باز ايستيد كه براى شما بهتر است خدا فقط معبودى يگانه است منزه از آن است كه براى او فرزندى باشد آنچه در زمين است از آن اوست و خداوند بس كارساز است.
    ح:
    يسئلك اهل الكتب ان تنزل عليهم كتابا من السماء فقد سألوا موسى اكبر من ذلك فقالوا ارنا الله جهرة فاخذتهم الصاعقة بظلمهم ثم اتخذوا العجل من بعد ما جاءتهم البينات فعفونا عن ذلك و آتينا موسى سلطانا مبينا
    (نساء 153)
    اهل كتاب از تو مى‏خواهند كه كتابى از آسمان (يكباره) بر آنان فرود آورى.البته بزرگتر از اين را، از موسى خواستند و گفتند: خدا را آشكارا به ما بنماى، پس به سزاى ظلمشان، صاعقه آنان را فرو گرفت سپس بعد از آنكه دلايل آشكار برايشان آمد، گوساله را (به پرستش) گرفتند و ما از آن هم در گذشتيم و به موسى، برهانى روشن عطا كرديم.
    ط:
    ودت طائفة من اهل الكتب لو يضلون الا انفسهم و ما يشعرون*يا اهل الكتب لم تكفرون بايآت الله و انتم تشهدون*يا اهل الكتاب لم تلبسون الحق بالباطل و تكتمون الحق و انتم تعلمون*و قالت طائفة من اهل الكتاب آمنوا بالذى انزل على الذين آمنوا وجه النهار و اكفروا آخره لعلهم يرجعون*
    (آل عمران 69)
    گروهى از اهل كتاب آرزو مى‏كنند كه كاش شما را گمراه مى‏كردند، در صورتى كه جز خودشان، (كسى) را گمراه نمى‏كنند و نمى‏فهمند*اى اهل كتاب، چرا به آيات خدا كفر مى‏ورزيد با آنكه خود (به درستى آن) گواهى مى‏دهيد؟ *اى اهل كتاب، چرا حق را به باطل در مى‏آميزيد و حقيقت را كتمان مى‏كنيد با اينكه خود مى‏دانيد؟ *و جماعتى از اهل كتاب گفتند: در آغاز روز به آنچه بر مؤمنان نازل شد، ايمان بياوريد، و در پايان (روز) انكار كنيد شايد آنان (از اسلام) برگردند.
    ى:
    يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا اليهود و النصارى اولياء بعضهم اولياء بعض و من يتولهم منكم فانه منهم ان الله لا يهدى القوم الظالمين
    (مائده 51)
    اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، يهود و نصارى را دوستان (خود) مگيريد (كه) بعضى از آنان، دوستان بعضى ديگرند و هر كس از شما، آنها را به ولايت گيرد، از آنان خواهد بود.آرى خدا گروه ستمگران را راه نمى‏نمايد.
    ك:
    لقد كفر الذين قالوا ان الله ثالث ثلثة و ما من اله الا اله واحد و ان لم ينتهوا عما يقولون ليمن الذين كفروا منهم عذاب اليم
    (مائده 73)
    كسانى كه (به تثليث، قائل شده و) گفتند: خدا سومين (شخص از) سه (شخص يا سه اقنوم) است، قطعا كافر شده‏اند و حال آنكه هيچ معبودى جز خداى يكتا نيست و اگر از آنچه مى‏گويند، باز نايستند، به كافران ايشان، عذابى دردناك خواهد رسيد.
    11 ـ آيات و رواياتى كه بر اظهار و غلبه دين اسلام بر ساير اديان خبر مى‏دهند:
    الف: پيشوايان دين، آيه ليظهره على الدين كله را تفسير كرده‏اند، به يظهره على جميع الاديان عند قيام القائم (بحار ج 24، ح 59، ص 336) كه اشاره به پيروزى حضرت حجت بر كليه اديان و مكاتب و عقائد است.
    ب: پيامبر اسلام در حديث قدسى، از حق تعالى، چنين نقل مى‏كند: حق على ان اظهر دينك على الاديان حتى لا يبقى فى شرق الارض و غربها دين الا دينك او يؤدون الى اهل دينك الجزية (بحار ج 10، ص 44، ح 1، ج 16، ح 33، ص 347)
    بر من است كه دين تو (اسلام) را بر ساير مكاتب، غلبه دهم تا شرق و غرب عالم، تسليم دين تو شوند.
    ج: ابوبكر از ابو الحسن (ع) نقل مى‏كند كه آن حضرت فرمود: هنگام ظهور امام زمان، دين اسلام بر يهود، نصارى، صائبين، زنادقه، كفار شرق و غرب عالم، عرضه مى‏شود.اگر پذيرا شدند، آنها را به نماز و زكات و ساير دستورات الهى امر مى‏كنند و اگر اسلام نياوردند، گردن آنها را مى‏زنند تا اينكه در شرق و غرب جهان، جزموحدان، كسى نباشد. (بحار ج 52، ح 9، ص 340)
    12 ـ جهانى بودن دين اسلام: آيا اسلام، يك دين اقليمى و قومى است كه اختصاص به نژاد يا گروه خاصى دارد؟ آيا اين دين فقط به زمان پيامبر اسلام اختصاص دارد يا دينى ابدى است و همه اعصار را تا روز قيامت شامل مى‏شود و دين جهان شمولى است كه همه افراد و مردم و نژادها و گروهها را در بر مى‏گيرد؟ بدون شك، هر مسلمانى به جهانى بودن و جاودانگى دين اسلام، معتقد است و آنرا از ضروريات دين مى‏شمارد.علاوه بر اجماع مسلمين، براهين عقلى، دلايل نقلى و شواهد تاريخى، بر اين مطلب گواهند.آيات قرآن، چند دسته‏اند:
    دسته اول) آياتى كه «قرآن» را هادى همه مردم در همه زمانها معرفى مى‏كند.مانند آيه 185 بقره و 27 تكوير.
    دسته دوم) آياتى كه همه انسانها را مخاطب خود قرار مى‏دهد و از تعابيرى مانند «يا ايها الناس» ، «يا بنى آدم» ، استفاده مى‏كند.مانند آيات 168 بقره، 174 نساء، 108 يونس، 135 اعراف و دهها آيه ديگر.
    اگر دعوت اسلام، اختصاص به قوم يا نژاد خاصى داشت، بايد خطاب را فقط به آنها متوجه مى‏ساخت .
    دسته سوم) آياتى كه به صراحت، گوياى عموميت رسالت نبى اكرم (ص) است مانند آيه 28 سبأ، 1 فرقان، 19 انعام.
    دسته چهارم) آياتى كه اهل كتاب را مورد خطاب قرار مى‏دهد.
    دسته پنجم) آياتى كه بر حقانيت دين اسلام و اظهار آن بر ساير اديان، دلالت دارد. (مانند آيات 33 توبه، 28 فتح، 9 صف) .اگر جهانى بودن دين اسلام و حقانيت و اظهار آنرا بر تمام اديان بپذيريم، ديگر نمى‏توان ساير اديان و مكاتب را هم «صراطهاى مستقيم» براى نيل به حقيقت و سعادت قلمداد و پلوراليسم دينى را ادعا كرد.اگر حصرى كه از دين اسلام استفاده مى‏شود، از اديان ديگر نيز استنباط كنيم، آنگاه پذيرش پلوراليسم و تبديل جوامع به جامعه‏هاى پلوراليستيك، جوامع دينى، نه تنها غير ايدئولوژيك، بلكه در واقع، غير دينى خواهند شد .زيرا هر معتقد به دين خاصى كه به پلوراليسم اعتقاد ورزد، در واقع، از همان آغاز، ادعاى انحصاريت دين خود را منكر شده است و انكار جزء دين، مستلزم انكار كل دين ميشود.
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


  2. #12
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض

    اينك به برخى از آيات جهانى بودن اسلام اشاره مى‏كنيم:
    الف:
    تبارك الذى نزل الفرقان على عبده ليكون للعالمين نذيرا
    (فرقان 1)
    بزرگ و خجسته است كسى كه بر بنده خود، «فرقان» (كتاب جدا سازنده حق از باطل) را نازل فرمود تا براى جهانيان هشدار دهنده‏اى باشد.
    ب:
    و ما ارسلناك الا رحمة للعالمين (انبياء 107)
    و تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم.
    ج:
    و اوحى الى هذا القرآن لانذركم به و من بلغ
    (انعام 19)
    و اين قرآن، به من وحى شده تا بوسيله آن شما و هر كس را (كه اين پيام به او) برسد، هشدار دهم.
    د:
    و ارسلناك للناس رسولا و كفى بالله شهيدا
    (نساء 79)
    و تو را به پيامبرى براى مردم فرستاديم و گواه بودن خدا، بس است.
    ه:
    قل يا ايها الناس انى رسول الله اليكم جميعا الذى له ملك السموات و الارض لا اله الا هو يحيى و يميت فآمنوا بالله و رسوله النبى الامى الذى يؤمن بالله و كلماته و اتبعوه لعلكم تهتدون
    (اعراف 158)
    بگو: اى مردم، من پيامبر خدا به سوى شما هستم.همان (خدايى) كه فرمانروايى آسمانها و زمين از آن اوست.هيچ معبودى جز او نيست كه زنده مى‏كند و مى‏ميراند.پس به خدا و فرستاده او ـ كه پيامبر درس نخوانده‏اى است كه به خدا و كلمات او ايمان دارد ـ بگرويد و او را پيروى كنيد.اميد كه هدايت شويد.
    و:
    و ما ارسلناك الا كافة للناس بشيرا و نذيرا و لكن اكثر الناس لا يعلمون
    (سبا 28)
    و ما تو را جز (به سمت) بشارتگر و هشدار دهنده براى تمام مردم، نفرستاديم، ليكن بيشتر مردم نمى‏دانند.
    ز: پيامبر اسلام از همان آغاز بعثت، «اسلام» را دين جهانى معرفى كرد.پس از نزول آيه
    و انذر عشيرتك الاقربين
    (شعراء 214) خويشان خود را جمع كرد و به آنها فرمود: «ان الرائد لا يكذب اهله و الله الذى لا اله الا هو انى رسول الله، اليكم خاصة و الى الناس عامة (الكامل ابن اثير ج 2 ص 61) رهبر به خاندانش دروغ نمى‏گويد.قسم به خدايى كه معبودى جز او نيست، من فرستاده خدا هستم به سوى شما خصوصا و بسوى همه بشريت، عموما.
    ج: نامه‏هايى كه پيامبر در آغاز رسالت به سران كشورها، مانند قيصر روم و پادشاه ايران و فرمانروايان مصر و حبشه و رؤساى قبايل مختلف عرب كه به صورت مستقل زندگى مى‏كردند، نوشته با قاصد مخصوصى آنها را اعزام مى‏كرد و همگان را به پذيرش دين اسلام دعوت مى‏نمود .اگر اسلام، جهانى نبود، چنين دعوتى انجام نمى‏گرفت و پيامبر در نامه‏هاى خود جملاتى مانند فانى انا رسول الله الى الناس كافة كه دلالت بر عموميت و شمول و جهانى بودن دين اسلام است نمى‏نگاشت (مكاتيب الرسول، احمدى ميانجى ج 1 ص 90)
    ط: خطابات قرآن، نوعا متوجه عموم مردم است و تنها به دسته و قوم خاصى توجه ندارد و همين عمومى بودن خطابات، دليل روشنى است بر عموميت و فراگير بودن اسلام.عناوينى مانند يا ايها الناس، يا ايها الذين آمنوا و عناوينى مانند يا اهل الكتاب، دلالت بر جهانى بودن اسلام دارند.
    ى: احكام و قوانين اسلام، عنوان عام دارند و از رنگ و نژاد و مليت خاصى، عارى هستند و اين مطلب، دليل ديگرى بر عمومى و جهانى بودن رسالت پيامبر اسلام است.نمونه‏اى از آيات قرآن، عبارتند از:
    و لله على الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا
    (آل عمران 97)
    و براى خدا، حج آن خانه بر عهده مردم است (البته بر) كسى كه بتواند به سوى آن راه يابد .
    و من الناس من يشترى لهو الحديث ليضل عن سبيل الله بغير علم و يتخذها هزوا اولئك لهم عذاب مهين
    (لقمان 6) و برخى از مردم، كسانى‏اند كه سخن بيهوده را خريدارند تا (مردم را) بى (هيچ) واكنش‏ى از راه خدا گمراه كنند.
    13 ـ آياتى كه بر استقامت بر دين و عدم گرايش به اديان ديگر دلالت دارند.در اين آيات به يا ايها الذين آمنو خطاب شده است.بنابر اين، يهود و نصارى، از گروه اهل ايمان خارجند .لذا دستور مى‏دهد آنها را دوستان خود مگيريد و از دين خود، اعراض نكنيد.نمونه‏اى از آيات عبارتند از:
    الف:
    يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا اليهود و النصارى اولياء بعضهم اولياء بعض و من يتولهم منكم فانه منهم ان الله لا يهدى القوم الظالمين
    (مائده 51)
    يعنى اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، يهود و نصارى را دوستان خود نگيريد كه بعضى از آنان، دوستان بعضى ديگرند و هر كس از شما آنان را به دوستى گيرد، از آنان خواهد بود و بدرستيكه خداوند گروه ستمگران را هدايت نمى‏كند.
    ب:
    يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا الذين اتخذوا دينكم هزوا و لعبا من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم و الكفار اولياء و اتقوا الله ان كنتم مؤمنين
    (مائده 57)
    اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، كسانى را كه دين شما را به ريشخند و بازى گرفته‏اند، چه از كسانى كه پيش از شما به آنان كتاب داده شده و چه از كافران، دوستان خود مگيريد و اگر ايمان داريد، از خداوند پروا كنيد.
    ج:
    يا ايها الذين آمنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف يأتى الله بقوم يحبهم و يحبونه اذلة على المؤمنين و اعزة على الكافرين (مائده 54)
    اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، هر كس از شما از دين خود برگردد، به زودى خدا گروهى ديگر را مى‏آورد كه آنان را دوست مى‏دارد و آنان نيز او را دوست دارند.اينان با مؤمنان، فروتن و بر كافران، سرفرازند.
    14 ـ آياتى كه به اطاعت از دستورات پيامبر اسلام، امر كرده و تكذيب او را تكذيب انبياء سلف معرفى مى‏كند و مخالفان آن حضرت را جاويد در آتش مى‏داند.پس هر انسانى، گر چه متدين به دينى باشد، اگر پيامبر اسلام را تكذيب نمايد و دستورات او را اطاعت نكند، اهل سعادت نيست و اين كاملا با پلوراليسم دينى، ناسازگار است.
    الف:
    فأن كذبوك فقد كذب رسلا من قبلك جاءوا بالبينات و الزبور و الكتاب المنير
    (آل عمران 184)
    پس اگر تو را تكذيب كردند، بدان كه پيامبرانى (هم) كه پيش از تو، دلايل روشن و نوشته‏ها و كتاب روشن آورده بودند، تكذيب شدند.
    ب:
    من يعص الله و رسوله و يتعد حدوده يدخله نارا خالدا فيها و له عذاب مهين
    (نساء 14)
    و هر كس از خدا و پيامبر او نافرمانى كند و از حدود مقرر او تجاوز نمايد، وى را در آتشى در آورد كه همواره در آن خواهد بود و براى او عذابى خفت‏آور است.
    ج:
    يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم
    (نساء 59)
    اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را (نيز) اطاعت كنيد.
    د:
    الم يعلموا انه من يحادد الله و رسوله فان له نار جهنم خالدا فيها ذلك الخزى العظيم
    (توبه 63)
    آيا ندانسته‏اند كه هر كس با خدا و پيامبر او در افتد، براى او آتش جهنم است كه در آن جاودانه خواهد بود.اين همان رسوايى بزرگ است.
    ه:
    و الذين كفروا و كذبوا بآياتنا اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون
    (بقره 39)
    و (لى) كسانى كه كفر ورزيدند و نشانه‏هاى ما را دروغ انگاشتند، آنانند كه اهل آتش‏اند و در آن ماندگار خواهند بود.
    15 ـ رواياتى كه رستگاران و كسانيكه مستحق بهشتند، را معرفى مى‏كند و شرايطى براى آنها بيان مى‏نمايد.اين روايات كه بايد به صورت جمعى مورد توجه قرار گيرند، از باب اول كتاب توحيد مرحوم صدوق با عنوان باب ثواب الموحدين و العارفين جمع‏آورى شده است.اين روايات، سعادت و رستگارى و بهشت را از آن گروه خاصى مى‏شمارد.اين نتيجه‏گيرى كاملا با پلوراليسم و كثرت گرايى دينى تعارض دارد.آن روايات، عبارتند از:
    1 ـ هر كس بميرد و براى خداوند، شريك قايل نشود، اهل بهشت است (حديث 5)
    2 ـ خداوند حرام كرده است آتش را بر بدن انسانهاى موحد. (حديث 7)
    3 ـ رستگارى از آن كسى است كه بگويد لا اله الا الله وحده وحده وحده. (حديث 10)
    4 ـ رستگار، كسى است كه با اخلاص بگويد لا اله الا الله وحده. (حديث 11)
    5 ـ كسى كه با اخلاص، كلمه توحيد را بگويد، مستحق بهشت است و اگر كسى از روى دروغ بگويد، مال‏اش و خودش در امان است، گرچه به سمت آتش خواهد رفت. (حديث 18)
    ـ هر كس كلمه توحيد را بگويد، از عذاب الهى ايمن است و شرط آن كلمه، پذيرش امامت ائمه (ع) است. (حديث 23)
    16 ـ آياتى كه به انحصار حقانيت دين اسلام، دلالت دارند و معتقدان به ساير اديان را زيانكار معرفى مى‏كند.
    و من يتبع غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخرة من الخاسرين
    (آل عمران 85) و هر كس، غير از اسلام دينى بجويد، هرگز از او پذيرفته نشود و او در جهان ديگر از جمله زيانكاران خواهد بود.
    استاد شهيد مطهرى در توضيح اين آيه مى‏نويسد: اگر گفته شود كه مراد از اسلام، خصوص دين ما نيست بلكه منظور، تسليم خدا شدن است، پاسخ اين است كه البته اسلام، همان تسليم است و دين اسلام، همان دين تسليم.ولى حقيقت «تسليم» ، در هر زمانى، شكلى داشته و در اين زمان، شكل آن، همان دين گرانمايه‏اى است كه به دست حضرت خاتم الانبياء ظهور يافته است و قهرا كلمه اسلام، بر آن منطبق مى‏گردد و بس.
    بعبارت ديگر، لازمه تسليم خدا شدن، پذيرفتن دستورهاى او است و روشن است كه همواره به آخرين دستور خدا بايد عمل كرد و آخرين دستور خدا، همان چيزى است كه آخرين رسول او آورده است (عدل الهى ص 300)
    شبهات كثرت گرايان دينى

    در قبال اين همه دلايلى كه بر ابطال «پلوراليسم دينى» وجود دارد، طرفداران اين مكتب، دست به القاء شبهاتى زده‏اند.برخى از اين شبهات، حتى به برخى از مفاهيم دينى و آيات و روايات نيز نسبت داده شده كه در اينجا به آنها اشاره‏اى مى‏نماييم.
    1 ـ اگر به اعتقاد شيعيان، تنها اقليت شيعيان اثنا عشرى و به اعتقاد يهوديان، تنها اقليت دوازده ميليونى يهوديان، مهتدى و هدايت يافته‏اند و بقيه همگى ضال و كافرند، پس در اين صورت، هدايت‏گرى خداوند، كجا تحقق يافته است و نعمت عام هدايت او بر سر چه كسانى سايه افكنده است؟ چگونه مى‏توان باور كرد كه پيامبر اسلام، همين كه سر بر بالين مرگ نهاد، عاصيان و غاصبانى چند موفق شدند كه دين او را بربايند و عامه مسلمين را از فيض هدايت محروم كنند و همه زحمات پيامبر را بر باد دهند؟ (كيان ـ صراطهاى مستقيم ص 11) .
    پاسخ: «هدايت الهى» بر دو نوع تكوينى و تشريعى است.هدايت تكوينى، كه هستى شمول است و نسبت به تمام موجودات، جانداران و همه افراد، عموميت دارد، به امور غير مختار تعلق دارد، يعنى در قلمروى «اراده موجودات» نمى‏گنجد.براى نمونه، رشد طبيعى آنها از سنخ هدايت تكوينى است و اما هدايت تشريعى، هدايتى است كه خداوند از طريق پيامبران بر مردم نازل مى‏كند و بمعناى ارايه طريق است كه تمام افراد انسان را دربر مى‏گيرد.در اين نوع از «هدايت» ، اراده و اختيار آدميان نقش مهمى دارند.اگر انسانها بخواهندهدايت بمعناى ارائه طريق، آنها به ايصال به مطلوب برسد، بايد با حسن اختيار خود به تمام دستورات الهى عمل كنند .مؤمنانى كه از هدايت بمعناى ارائه طريق، بهره‏برند، خداوند، يك نوع هدايت تكوينى ايصال به مطلوب را در مراحل بالاتر نصيب آنها مى‏كند.پس هدايت تشريعى، آن است كه پروردگار متعال، قانون سعادت بخش را در اختيار انسان قرار مى‏دهد و با امر به فضائل، و نهى از رذائل، او را آگاه مى‏كند تا او با انتخاب خويش راهى را برگزيند و به پايان آن راه برسد و انسان مى‏تواند از آن سرپيچى كند.
    شايان ذكر است كه برخى از مردم، مستضعفين و مرجون لامر الله مى‏باشند، افراد ضعيف كه نسبت به حقيقت و سعادت، جاهل قاصر بودند و تكليف اين گروه، با خدا است.بر اساس حكمت، معذب مى‏كند و يا مى‏بخشايد.خداوند در آيه 106 توبه، مى‏فرمايد:
    و آخرون مرجون لامر الله اما يعذبهم و اما يتوب عليهم و الله عليم حكيم
    يعنى دسته ديگر، كه كارشان به امر خدا، احاله مى‏شود يا آنها را عذاب مى‏كند و يا مى‏بخشايد .
    البته بايد توجه داشت كه هر كسى را نمى‏توان مستضعف ناميد.رواياتى از ائمه اطهار (ع) وارد شده است كه (من عرف اختلاف الناس، فليس بمستضعف) يا «الضعيف من لم ترفع اليه حجة و لم يعرف اختلاف الناس فاذا عرف الاختلاف ليس بمستضعف (حق اليقين 188) يعنى مستضعف، كسى است كه اولا حجت بر او تمام نباشد، ثانيا اختلاف مردم را نشنيده باشد و موارد اختلاف را ندارند.
    خداوند سبحان در آيه 96 سوره نساء مى‏فرمايد: وقتى دسته‏اى از مردم، به فرشتگان گفتند ما در زمين مستضعف بوديم و منشأ ظلم به خويشتن، همين استضعاف ما بوده است، ملائكه در جواب گفتند: آيا زمين خدا آنقدر وسيع نبود تا به جاهاى ديگر مهاجرت كنيد و مستوجب عذاب نگرديد؟
    2 ـ برخى براى اثبات رستگارى اهل كتاب، به آيه ذيل استشهاد كرده‏اند:
    (و ان من اهل الكتاب الا ليؤمنن به قبل موته و يوم القيامة يكون عليهم شهيدا)
    (نساء 159) يعنى هيچ يك از اهل كتاب نيست مگر اينكه پيش از مرگش به او (عيسى (ع)) ايمان مى‏آورد و روز قيامت بر آنها گواه خواهد بود.
    مفسرانى مانند طبرسى و علامه طباطبايى، ذيل اين آيه، سه تفسير و قول را بيان كرده‏اند .تفسير و قول اول، آنستكه همه يهوديان و مسيحيان هنگام ظهور حضرت مسيح (ع) در زمان حضرت مهدى (عج) كه براى كشتن دجال به زمين ارسال مى‏شود، به او ايمان مى‏آورند.اين تفسير از آل ابن عباس، ابو مالك، حسن و قتاده و غيره مى‏باشد.لذا خداوند مى‏فرمايد:
    انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا
    يا
    «انا هديناه النجدين»
    يا
    «لا اكراه فى الدين قد تبين الرشد من الغى»
    دومين تفسير، آنست كه اهل كتاب، هنگام مرگشان كه پرده‏ها كنار مى‏رود، به حضرت، ايمان واقعى پيدامى‏كنند ولى ايمان در آن حالت، فايده‏اى ندارد.
    و تفسير سوم كه طبرى آن را ادعا كرده و با ظاهر آيه، سازگار نيست، اين است كه اهل كتاب، پيش از مرگ خود به حضرت محمد (ص) ايمان خواهند آورد و بهر حال شايد آيه شريفه، در عدم ايمان مسيحيان و يهوديان قبل از مرگ، ظهور و دلالتى داشته باشد.علاوه بر اينكه آيات فراوانى در توبيخ و فسق اهل كتاب وجود دارد كه با ايمان آنها سازگارى ندارد.براى نمونه، به آيات 48 ـ 41 سوره مائده مراجعه شود. (مجمع البيان ج 2 ص 137 الميزان ج 5 ص 141) .نتيجه آنكه از اين آيه نمى‏توان حقانيت مسيحيان و يهوديان را استفاده كرد.
    ثانيا اگر نويسنده «صراطهاى مستقيم» خواهان هدايت اكثر مردم است و همچون دايه‏اى دلسوز به فكر فرزند خواندگان خويش است، پس چرا بعنوان مسلمانى دلسوز به آيات قرآن كه از فسق و جهل اكثر مردم گزارش مى‏دهد، توجه نكرده است؟ نمونه‏اى از آيات عبارتند از:
    الف:
    و لو آمن اهل الكتاب لكان خيرا لهم منهم المؤمنون و اكثرهم الفاسقون
    (آل عمران 110)
    و اگر اهل كتاب، ايمان آورده بودند، قطعا برايشان بهتر بود، برخى از آنها مؤمنند ولى بيشترشان نافرمانند.
    ب:
    و ما يؤمن اكثرهم بالله الا و هم مشركون
    (يوسف 106)
    و بيشترشان به خدا ايمان نمى‏آورند مگر اينكه با او چيزى را شريك مى‏گيرند.
    ج:
    ما خلقنها الا بالحق و لكن اكثرهم لا يعلمون
    (دخان 39)
    ما زمين و آسمانها را به حق آفريديم ولى اكثر مردم نمى‏دانند.
    د:
    قل سيروا فى الارض فانظروا كيف كان عاقبة الذين من قبل كان اكثرهم مشركين
    (روم 42)
    بگو در زمين بگرديد و بنگريد فرجام كسانى كه پيشتر بوده و بيشترشان مشرك بودند، چگونه بوده است.
    ه:
    يعرفون نعمة الله ثم ينكرونها و اكثرهم الكافرون
    (نحل 83) .
    نعمت خدا را مى‏شناسند اما باز هم منكر مى‏شوند و بيشترشان كافرند.
    و:
    ان فى ذلك لآية و ما كان اكثرهم مؤمنين
    (شعراء 8)
    قطعا در اين (هنرنمايى)، عبرتى است ولى بيشترشان ايمان آورنده نيستند.
    ج:
    لأملأن جهنم من الجنة و الناس اجمعين
    هر آينه جهنم را مملو از جن و انس خواهم كرد.
    ز:
    و لقد ذرأنا لجهنم كثيرا من الجن و الانس لهم قلوب لا يفقهون بها.
    ثالثا بسيار تعجب آور است، كسى، ادعاى تشيع داشته باشد و غصب خلافت را نپذيرد.اگر غاصبان وعاصيان، به انحراف دين اسلام نپرداختند، پس اينهمه مجاهدتها، مصيبتها، اسارتها و حبسهاى ائمه طاهرين «ع» براى چه بوده است؟ چرا حضرت على (ع) به همراه سيده دو عالم، به خانه‏هاى اصحاب مى‏رفتند و با آنها اتمام حجت مى‏نمودند؟ خطابه‏هاى على (ع) و زهرا (س) در مسجد، به چه انگيزه‏اى بوده است؟ نويسنده مقاله، آيا اكثريت لشكر يزيد را به حق و سعادتمند مى‏داند يا اقليت طرفداران حسين را؟
    3 ـ شبهه سوم، اينستكه در فقه اسلام، به اهل كتاب، رسميت داده شده است و آنان بر اجراى آداب و رسوم مذهبى خويش، مجازند.پاسخ اين است كه به رسميت شناختن آنها به معناى احسان و ارفاقى است كه اسلام به آنها كرده است و بر «حقانيت» و حتى «سعادت» آنها دلالتى ندارد، گرچه از نظر اسلام، مسيحيت و يهوديت اصيل، بر حق بوده‏اند و مؤمنان آنها سعادتمند مى‏شوند ولى بعدها گرفتار تحريف شده و اينك از طرف اسلام، منسوخ گشته‏اند.آيه 79 سوره بقره، بصراحت بر تحريف آنها اشاره دارد:
    فويل للذين يكتبون الكتاب بايديهم ثم يقولون هذا من عند الله: پس واى بر آنان كه كتاب را با دستان خويش مى‏نويسند و مى‏گويند اين كتاب از پيش خداست (ر.ك به راهنما شناسى ص 360 ـ 356)
    4 ـ آياتى در قرآن كريم است كه ملاك سعادت را، فقط سه چيز مى‏دانند: ايمان به خدا، ايمان به قيامت و عمل صالح.يعنى تابعيت دين آسمانى و يا دين خاصى را، شرط سعادت ندانسته است .مانند:
    ان الذين آمنوا و الذين هادوا و النصارى و الصائبين من آمن بالله و اليوم الآخر و عمل صالحا فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون
    (بقره 62) بدرستى كسانى كه ايمان آوردند و كسانى كه يهودى هستند و مسيحيان و صائبين هر كه ايمان به خدا و روز قيامت داشته باشد و كار شايسته انجام دهد، پس براى ايشان است نزدخدايشان، اجر.و ترس، بر آنان نيست و اندوهناك نشوند.
    پس وقتى براى سعادت و رسيدن به كمال، تدين به يكى از دينها، شرط نباشد، همه اديان در رابطه با سعادت، على السويه خواهند بود و اگر دين آسمانى هم مورد پذيرش باشد.به اين اعتبار است كه در آن، سه عنصر سعادت ملحوظ است!
    اين شبهه، اولين بار از سوى شرق شناسان بيان شد ولى بعدها مورد پذيرش غربزدگان قرار گرفت.در رد اين توهم، بايد گفت:
    اولا ايمان بالله، مستلزم امورى است: يكى اينكه بايد پيامبران خدا، و محتواى وحى الهى را بپذيريم و بدان عمل كنيم.براى نمونه، شيطان، به خدا و روز قيامت ايمان داشت ولى كافر شمرده شده است.پذيرفتن ما انزل الله، يعنى پذيرفتن قرآن و دين اسلام و تمام دستورات آن مانند نماز، روزه، حج، جهاد و غيره.
    ثانيا دنباله آيه، مى‏فرمايد «ايمان» توأم با «عمل صالح» ، سعادت آفرين است و ملاك تشخيص عمل صالح، عقل در قلمرو مستقلات عقليه، و شريعت در غير آن مورد است.
    ثالثا صرف عنوان اسلام و يهوديت و مسيحيت شناسنامه‏اى، موجب سعادت نمى‏گردد.بايد ايمان حقيقى به خدا و روز قيامت داشت و به لوازم آن، عمل نمود.
    رابعا آيات فراوانى در قرآن است كه يهود و نصارى را به خاطر ايمان نياوردن به پيامبر اسلام و عمل نكردن به دستوران اسلام، مورد عتاب قرار مى‏دهد و حتى عقايد آنها را باطل و مردود مى‏شمارد.مانند آيات 91 ـ 88 مريم كه مى‏فرمايد: گفتند خداى رحمان، فرزندى برگرفته است.به تحقيق كه چيز بسيار زشتى بر زبان آوريد.نزديك شد كه آسمانها چاك چاك شود از آن سخن و زمين شكافد و كوهها فرو افتند.بجهت اينكه براى خداى رحمن، دعوى فرزند كردند. (ر.ك.به راهنماشناسى ص 359 ـ 355)
    نتيجه گيرى:

    1 ـ به هيچ وجه، پلوراليسم و كثرت گرايى اديان، بمعناى حقانيت همه اديان و مورد پذيرش اسلام نيست.گرچه پيروان اديان آسمانى، رسميت اجتماعى دارند و در چهارچوب قوانين اسلام، حق حيات و فعاليت دارند.
    2 ـ گفتگوى بين الاديان، با سعه صدر و گفتار نيكو، جدال احسن، گفتگوى از روى علم و آگاهى، و احساس همدلى جهت تقريب مذاهب و اديان و انسجام آنها، براى مخالفت با هر گونه شرك و كفر از منظر درون دين، پسنديده و ممدوح است.
    ـ سعادت و شقاوت افراد، علاوه بر اينكه داراى مراتب و درجاتى است، كاملا به ايمان واقعى و عمل صالح بستگى دارد.در اين صورت، آنانى كه ايمان به خدا و قيامت ندارند، اهل دوزخند گرچه اعمال صالحشان باعث تخفيف در مجازات آنها گردد و يا مؤمنانى كه اعمال رذيله را مرتكب شده‏اند، گرفتار آتش‏اند گرچه در نهايت، وارد بهشت شوند.
    4 ـ كسانى كه مى‏خواهند به حقايق الهى دست يابند و حقيقت آنها از ناحيه كتاب دينشان، با باطل ممزوج نگردد و سعادت اخروى نصيب آنها شود و به هيچ وجه، گرفتار عذاب الهى نشوند، بايد به خدا و قيامت و رسالت رسولان او ايمان حقيقى داشته باشد، اعمال صالح را انجام دهد و تمام دستورات خداوند را كه در 1400 سال اخير، همان دستورات اسلام است و به طور دقيقتر، از فرمايشان پيامبر و ائمه اطهار بدست مى‏آيد، بايد با قصد قربت انجام دهد.در اينصورت، شايد بتوان گفت اكثر مردم، اهل عذابند ولى نمى‏توان اكثر مردم را خالد در آتش دانست.مخصوصا با توجه به مسئله «استضعاف» كه پيشتر از آن صحبت شد.
    در پايان، توصيه‏اى به روشنفكران ديندار اين سامان دارم كه همانند مسيحيان در جوامع غربى، در مقابل ديدگاههاى جديد، رويكردى منفعلانه نداشته باشند.براى نمونه در كتب مقدس مسيحيان، به صراحت، با مسئله بسيار زشت و زيانبار هم جنس بازى«~ hemo---ulity ~»مخالفت شده است.متفكران مسيحى نيز در آغاز، مخالفت خود را با اين عمل ناپسند، ابراز و اعلام داشتند.اما به تدريج، از خوف اينكه در جهان اروپا، «عقب مانده» معرفى نشوند، به جواز آن فتوا دادند و بجاى آنكه در حسن و قبح افعال، از متون مقدس دينى خود، الهام گيرند، از حسن و قبح جوامع مدد جستند و از اين رو در مسايلى چون خداگرايى، درد جاودانگى، روح، آزادى، حقوق زنان، حتى اهل دين، گرفتار آفتها و بيماريها شدند.از خداى سبحان، هدايت تمام بشريت از جمله، روشنفكران ديندار جامعه خود را خواهانيم.
    پى‏نوشت‏ها:
    1 ـ مصنفات الشيخ المفيد ج 5 ص 69
    2 ـ المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء ج 5 ص 8 ـ 207 احياء علوم الدين ج 3 ص 8 ـ 116 بحار الانوار ج 2 باب ما جاء فى تجويز المجادله و المخاصمه ص 140 ـ 125
    3 ـ قبض و بسط تئوريك شريعت ص 294 ـ 167 و ص 8 ـ 296 هرمنوتيك، كتاب و سنت ـ مجتهد شبسترى ـ ص 32 ـ
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/