نگاهى درون دينى به «پلوراليزم دينى»
منبع: مجله كتاب نقد، ش 4
نويسنده: عبد الحسين خسروپناه
مقدمه
ارتباط و برخورد تمدنها باعث شده است كه مراكز علمى در ايران با رويكردهاى دينى اروپائيان آشنا شده و تنشهايى ميان آن با تفكر دينى خود، مشاهده كردهاند كه باعث تبلور حساسيتهاى نوينى شده است.متفكرانى كه در اين صحنه، شركت جستند، به دو دسته تقسيم مىشوند: پارهاى از آنها در صدد انتقال و تبيين آن انديشهها بوده و در عرصه چالش ميان تفكرات دينى و رهيافتهاى وارداتى، به انطباق و سازش دادن معرفت دينى با معارف وارداتى حكم كردند و دسته ديگر، دلسوزانه و دردمندانه پس از درك صحيح مبانى و انديشههاى بيگانه، در صدد حفظ معارف دينى و پاسدارى از حريم شريعت برآمده و بجاى آنكه موضعى منفعلانه را برگزينند و شريعت الهى را فداى طريقت اروپايى كنند، به حمايت از متون الهى پرداختند و با بيان و بنان به اتكاى ملاكها و ضوابط منطقى و عقلانى، پاسدار قلمروى دين شدند.ناگفته نماند كه اين حمايت و صيانت از دين و معرفت دينى، به هيچ وجه منافاتى با تكامل در انديشههاى دينى ندارد و دوران اخير را مىتوان دوران تحرك نوين و بالندگى طراوت آميز و چالش شورانگيز آراء دانست.
از نگاه ديگر، شايد بتوان گفت كه در قبال اين چالشها و ستيزهاى كلامى و معرفت شناختى و دين پژوهى، سه واكنش عمده پديد آمده است:
ـ واكنش غرب زدگى 2 ـ واكنش غرب ستيزى افراطى 3 ـ واكنش نوگرائى اسلامى كه البته واكنش اخير در فرايند خود، به شكلهاى گوناگون التقاطى و خالص، تنوع يافته است.
نكته مهمى كه هر متفكر درد آشنا بايد بدان متفطن باشد اينكه اولا رخنههاى دين پژوهى در اين سامان، همانند ساير تحولات سدههاى اخير، از مغرب زمين ريزش كرده است.اين تحولات در آن ديار نيز از رنسانس، عموما و از عصر روشنگرى«~ (Enlightenment) ~»خصوصا، معلول دگرگونى بنيادين در نظام معرفت شناختى آنان بوده كه از پيامدهاى آن، پيدايش مكاتبى چون ليبراليسم، سكولاريزم، پلوراليسم نحلههاى گوناگون در اين حوزهها مىباشد.
بايد توجه داشت كه اولا آيا ورود و طرح اين پيامدها در جامعه ما بدون در نظر گرفتن روند طبيعى آنها، توجيهى معقول و منطقى دارد؟ ثانيا آيا مروجان اين مرامها از قبيل پلوراليسم دينى، به پيامدهاى نظرى و عملى آن، در جامعه واقفند؟
اين همان نكته مهمى است كه بايد در آن انديشيد.خط قرمز كشيدن بر تفاوت ميان عقائد و تمايز مكاتب توحيدى و مشركانه چه پيامى براى بشريت و مسلمين دارد؟ ! و اصولا در اينصورت، كفر و ايمان، حلال و حرام، اطاعت و عصيان، عقاب و ثواب، بهشت و دوزخ و صدها مفهوم دينى ديگر، چه معنايى پيدا مىكنند؟
كثرت گرايى دينى«~ (Religious pluralism)، ~»مرامى است كه اصالت را به كثرت گرايى مىدهد .اين انديشه، خود به گرايشهاى متفاوتى چون پلوراليسم اخلاقى، سياسى، اجتماعى و دينى تقسيم شده است.پرسشهاى مهمى كه در پلوراليسم دينى، با آن مواجهيم، اينستكه آيا همه اديان و عقائد، بر حقند؟ ! بدون شك، هر متفكرى در برخورد اوليه با همه اديان، با فرض انحصارگرايى«~ (Exdusirism) ~»روبرو مىشود.هر ديندارى، سعادت و حقانيت را منحصرا در عقايد خود مىانگارد و اين دو ويژگى را از ساير مسالك، سلب مىكند.
آيا راه سعادت و حقيقت، متعدد است يا واحد؟ اين پرسش را از دو منظر مىتوان پاسخ داد : نخست از چشماندازى با توجه به رويكردهاى متفاوت، دوم: از منظر درون دينى و با مراجعه به آيات و روايات.
اين نوشتار در صدد است تا از منظر دوم، به مسئله بنگرد و پاسخ آن را از اين زاويه بجويد .اين نگاه، به توصيه قرآن، انتخاب شده است كه مىفرمايد:
فان تنازعتم فى شىء فردوه الى الله و الرسول ان كنتم تؤمنون بالله و اليوم الاخر ذلك خير و احسن تأويلا
(نساء 59) پس هرگاه در امرى اختلاف نظر داشتيد، اگر به خدا و امر واپسين ايمان داريد، آن را به (كتاب) خدا و (سنت) پيامبر عرضه داريد.اين بهتر و نيك فرجام است.شايد بتوان گفت در سر تا سر قرآن و روايات ما، با پلوراليسم دينى (از منظرى كه ما بدان خواهيم پرداخت)، مخالفت شده است.
البته كثرت گرايى دينى، با رويكردهاى متفاوتى عرضه شده است:
رويكرد يك
: رويكرد تبادل نظر و گفتگوى بين الاديان، با نمايندگانى چون، نينيان اسمارت«~ (Ninian smart)، ~»ويلفرد كنت ول اسميت«~ (Wilfred cant well smith) ~».
اين رويكرد، سه گونه تفسير را متحمل شده است:
تفسير نخست، آنستكه متدينان با روشى عقلى و منطقى و خرد پذير، بايد به بررسى اصول دينى تمام اديان بپردازند و با ضوابط معرفت شناسى و منطقى، به ساير اديان، گوش فرا دهند تا به دين صحيحتر نايل آيند.اين رويكرد، از نظر قرآن كريم كاملا پذيرفته شده است و حق تعالى با صراحت تمام مىفرمايد:
فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه اولئك الذين هديهم الله و اولئك هم اولوالالباب
(زمر 18) .پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن، گوش فرا مىدهند و بهترين آنرا پيروى مىكنند.اينانند كه خدايشان راه نموده و اينانند همان خردمندان.
در جاى ديگر، تقليد كوركورانه مشركان از آباء و اجداد را مورد انكار و نكوهش قرار مىدهد و مىفرمايد:
و اذا قيل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما الفينا عليه آباءنا ا و لو كان آبائهم لا يعقلون شيئا و لا يهتدون؟
(بقره 170) يعنى چون به آنها گفته شود كه از آنچه خدا نازل كرده است، پيروى كنيد، مىگويند : نه، بلكه از چيزى كه پدران خود را بر آن يافتهايم، پيروى مىكنيم.آيا هر چند پدرانشان چيزى را درك نمىكرده و به راه صواب نمىرفتهاند (باز هم در خور پيروى هستند) ؟ شايد بتوان آياتى را كه تعقل، تدبر و تفكر را مورد تأكيد و سفارش قرار دادهاند، به اصول اديان نيز حمل كرد.در اين آيات آمده است:
لعلكم تعقلون
(بقره 73)
لقوم يعلمون
(بقره 164)
يجعل الله الرجس على الذين لا يعقلون
(يونس 100)
ان شر الدواب عند الله الصم البكم الذين لا يعقلون
(انفال 22) .
البته كليه گزارههاى دينى را نمىتوان با ملاكهاى بشرى، اثبات يا ابطال كرد و برخى از آنها از دايره اثبات و ابطال ما خارجند.اين دسته از قضايا، منزلت و رتبهاى بعد از گزارههاى ريشهاى و اصولى دارند و نوعا گزارههاى جزيى بين الاديان را تشكيل مىدهند .
دومين: تفسير تبادل نظر و گفتگوى بين الاديان، از منظر روانشناسانه و جامعه شناسانه، بدين معنا كه متدينان و مذاهب مختلف، با احساس همدلى و شرح صدر، براى تقريب قلبى و باطنى با يكديگر به گفتگو بنشينند و با تسامح براى زوال تشنجهاى اجتماعى، حلقههايى ترتيب دهند، گر چه هيچگاه به نتايج يكسان معرفت شناختى نايل نيايند.
پيشوايان و متفكران اسلامى، خصوصا ائمه اهل بيت (ع)، در باب مناظره و نحوه احتجاج، مطالب عميقى گفتهاند و گاه در پارهاى مكاتب و مدارس خود، آن را به عنوان دانش، به شاگردان خود تعليم مىدادند، سعه صدر، اخلاق نيكو، جدال احسن، ترك دشنام به رقيب، تحمل يكديگر، احترام به اصول و عقايد مخالفان و حرمت جدل و مراء، گوشهاى از تعاليم اسلام است.
شيخ مفيد در رساله تصحيح اعتقادات الاماميه، در پاسخ به فهم صدوق از رواياتى كه از جدل، نهى كردهاند، بعد از تقسيم بندى جدل به حق و باطل، مىفرمايد كه جدال حق، مورد تشويق و تأييد قرآن و فرمان پيشوايان دين بوده است.وى براى اثبات مدعاى خود، به آيات:
و جادلهم بالتى هى احسن
(نحل 125)،
و لا تجادلوا اهل الكتاب الا بالتى هى احسن
(عنكبوت 46)،
قالوا يا نوح جادلتنا فاكثرت جدالنا
(هود 32)،
الم تر الى الذى حاج ابراهيم فى ربه
(بقره 259) استشهاد مىكند. (1)
در فرهنگ و دستاوردهاى دينى اسلام، مراء و جدال غير احسن، مورد نهى و نكوهش قرار گرفته است و پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم)، ترك آنها را واجب و شرط رسيدن به «حقيقت ايمان» و ورود به مراتب عالى بهشت شمرده است.انديشمندان اخلاق نيز، اين صفات رذيله را جزء آفات زبان معرفى كردهاند (2) ، معناى جدال غير احسن، اينستكه حقى به باطل يا باطلى به حق، بدل گردد و بر «باطل آشكار» ، پافشارى شود.
سيره عملى معصومين نيز جدال احسن و گفتگو بوده است، بعنوان نمونه بعد از جنگ صفين، وقتى يكمرد عرب از حضرت على (ع) درباره قضا و قدر سوال مىكند.حضرت با حوصله تمام به پاسخ مىپردازد، به گونهاى كه عرب، به وجد آمده و در شأن و عظمت آن حضرت، اشعارى مىسرايد و يا در مسير جنگ، شخصى، مسائلى از توحيد مىپرسد و اصحاب، او را سرزنش مىكنند ولى حضرت، با كمال شرح صدر به پرسش او پاسخ مىدهد.
همچنين در احتجاجات امام صادق (ع) است كه گاه ملحدان و زنادقهاى كه در مناظرات خود با اصحاب حضرت، به ستوه مىآمدند و يا از نحوه برخورد آنها افسرده مىشدند، در وصف امام صادق (ع) مىگفتند كه ما هر گاه سوال و اعتراض و شبههاى داشتيم، نزد آن حضرت مىرفتيم و بدون ناراحتى، با آغوشى باز به پاسخ شبهات ما مشغول مىشد.
بدون شك، سعه صدر و تحمل يكديگر و حوصله استماع كلام رقيب و احساس همدلى از اسلامىترين و منطقىترين شرايط گفتگوست كه مع الاسف در جامعه ما هنوز جايگاه خود را باز نكرده است و در نهايت، جدال احسن به مرآء و جدال غير احسن بدل مىشود.
نكته ديگرى كه در باب گفتگو و مناظره و جدل از قرآن مجيد استفاده مىشود تأكيد بر جدال از روى علم و آگاهى است يعنى پس از تحقق بينه و علم و كشف حق، بايد به سراغ مناظره رفت .در اينجا لازم مىبينيم به برخى از آيات مربوط به جدل و كيفيت بحث و مناظره اشاره كنم :
1 ـ
و لا تسبوا الذين يدعون من دون الله فيسبو الله عدوا بغير علم
(انعام 108)
دشنام ندهيد به آنان كه جز خدا را مىخوانند، تا دشنام ندهند خدا را ستمگرانه به نادانى .
1 ـ و من الناس من يجادل بغير علم و يتبع كل شيطان مريد
(حج 3)
و برخى از مردم درباره خدا، بدون هيچ علمى، مجادله مىكنند و از هر شيطان سركشى، پيروى مىنمايند.
2 ـ و جادلوا بالباطل ليدحضوا به الحق
(غافر 5)
و به باطل، جدال نمودند تا حقيقت را با آن پايمال كنند.
3 ـ يجادلونك فى الحق بعد ما تبين
(انفال 6)
با تو درباره حق ـ بعد از آنكه روشن گرديد ـ مجادله مىكنند.
4 ـ يا اهل الكتاب لم تلبسون الحق بالباطل و تكتمون الحق و انتم تعلمون
(آل عمران 71)
اى اهل كتاب، چرا حق را به باطل درمىآميزيد و حقيقت را كتمان مىكنيد با اينكه خود مىدانيد؟
5 ـ فمن حاجك فيه من بعد ما جائك من العلم
(آل عمران 61)
پس هر كه در اين (باره) پس از دانشى كه تو را (حاصل) آمده با تو محاجه كند، بگو...
6 ـ ها انتم هؤلاء حاججتم فيما لكم به علم فلم تحاجون فيما ليس لكم به علم و الله يعلم و انتم لا تعلمون
(آل عمران 66) هان، شما (اهل كتاب) همانان هستيد كه درباره آنچه نسبت به آن دانشى داشتيد، محاجه كرديد، پس چرا در مورد چيزى كه بدان دانشى نداريد، محاجه مىكنيد؟ با آنكه خدا مىداند و شما نمىدانيد.
تفسير سوم: رويكرد گفتگوى بين الاديان بر اساس ترديد در معتقدات دينى خود است و اين تفسير با چنين پيش فرضى، علاوه بر آنكه نظام گفتگو را بهم مىزند و اصل مسئله را محو مىسازد، با دستاوردهاى مكتب اهل بيت نيز ناسازگار است.حضرت على عليه السلام در باب استقامت در دين و حفظ آن مىفرمايد:
1 ـ افضل السعادة استقامة الدين (غرر الحكم ص 85) برترين سعادت، استقامت در دين است .
2 ـ حفظ الدين ثمرة المعرفة و رأس الحكمة (غرر الحكم ج ص 383) نگهداشتن دين، نتيجه معرفت و ريشه حكمت است.
3 ـ حصنوا الدين بالدنيا و لا تحصنوا الدنيا بالدين (غرر الحكم ج 1 ص 383) دينتان را بوسيله دنيا حفظ كنيد و مبادا دنياتان را به كمك دين، نگهداريد.
4 ـ ثمرة الدين قوة اليقين (تصنيف غرر الحكم ص 86) ميوه دين، قدرت يقين است.
5 ـ الايمان شجرة اصلها اليقين (همان ص 87) ايمان، درختى است كه ريشهاش يقين است.
6 ـ ما آمن بالله من سكن الشك قلبه (همان) كسى كه در قلبش، شك و ترديد (در مسايل دينى) جايگزين شود، به خدا ايمان ندارد.
رويكرد دوم: پلوراليسم دينى، از طريق نسبيتگرايى و شكاكيت معرفت شناختى شكل گرفته است .اين ديدگاه، پديدارهاى فرهنگى، آرا و نظرات دينى و اخلاقى را در معرض تحول تاريخى ديده و يا ميان واقعيت فى نفسه و واقعيت در نزد ما تمايز غير قابل حل، قائل است و در نهايت، به نوعى نسبيت و شكاكيت منتهى مىشود.اين نظريه كه چهارچوب فلسفى كانت را پذيرفته است، توسط جان هيك بسط يافت.اما، نه تنها نمىتواند تئورى «صراطهاى مستقيم» را توجيه كند بلكه چه بسا لازمه آن، اينست كه همه تفاسير دينى، را صراطهاى غير مستقيم و معارف غير صحيح بداند.نگرش اجمالى به آيات قرآن، روشن مىكند كه به هيچ وجه اعتقاد به شكاكيت و نسبيت، مورد پذيرش خداوند نيست و لذا در مقابل بهانه شكاكان، از واژه بينات يعنى آيات روشن و واضح، استفاده مىشود.پس رسيدن به حقيقت، امكان پذير است:
الف: دسته اول، آياتى كه شكاكان را صريحا مورد سرزنش قرار مىدهد:
1 ـ
بل ادراك علمهم فى الآخرة بل هم فى شك منها بل هم منها عمون
(نمل 66)
آنان، دانش خويش را درباره آخرت، از دست گذاردند و در شك قرار دارند بلكه در مورد آن نابينا هستند.
2 ـ
و لقد آتينا موسى الكتاب فاختلف فيه لولا كلمة سبقت من ربك لقضى بينهم و انهم لفى شك منه مريب.
(هود 10)
ما به موسى (ع)، كتاب را عطا كرديم، آنگاه در آن اختلاف كردند و اگر سخنى كه از جانب خدا پيشى گرفته است، نبود، در ميان آنها حكم نهايى مىشد و بدرستيكه آنها نسبت بدان، در شك هستند.
ب: آياتى كه شك را در موارد خاصى بويژه، ناروا مىداند:
و اذا قيل ان وعد الله حق و الساعة لا ريب فيها قلتم ما ندرى ما الساعة ان نظن الا ظنا و ما نحن بمستيقنين
(جاثيه 32) وقتى گفته مىشود وعده خدا حق است و در تحقق قيامت، شك و ترديدى نيست، شما گفتيد ما قيامت را نمىفهميم و درباره آن گمان برده و نسبت به آن يقين نداريم.
ج: آياتى كه ادله انبياء را روشن و آشكار توصيف مىكند و شك شكاكان را بىوجه معرفى مىنمايد.
الم يأتكم نباء الذين من قبلكم قوم نوح و عاد و ثمود و الذين من بعدهم لا يعلمهم الا الله جائتهم رسلهم بالبينات فردوا ايديهم فى افواههم و قالوا انا كفرنا بما ارسلتم به و انا لفى شك مما تدعوننا اليه مريب قالت رسلهم افى الله شك فاطر السموات و الارض
(ابراهيم 10 ـ 9)
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)