نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12

موضوع: پلوراليسم دينى

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #8
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض

    ايشان نمى‏داند يا تجاهل مى‏كند كه فقيهان شيعه، براى اثبات ولايت فقيه، به سه نوع دليل تكيه كرده‏اند:
    يك: دليل عقلى است كه به بيان امام خمينى (ره) تصور آن، موجب تصديق مى‏گردد و پس از قبول اصل شرع و ثبوت پيامبر (ص) و امامت ائمه عليهم السلام، نمى‏توان پذيرفت كه احكام الهى كه براى اداره امور مردم نازل شده، در دوران طولانى غيبت امام زمان (عج) تعطيل بماند و مى‏دانيم كه بسيارى از احكام آن، بدون وجود حكومت اسلامى، قابل پياده شدن نيست و حاكم اسلامى، نمى‏تواند غير از اسلام شناس عادل باشد.
    دوم: مقتضاى ادله فقهى از آيات و روايات در همه ابواب فقه است كه بسيارى از آنها را به امام مسلمين ارجاع مى‏دهد و در زمان غيبت امام معصوم (ع)، وجود نيابت از آن حضرت، ضرورى است تا موارد احاله شده در احكام را بر عهده بگيرد.
    سوم: روايات خاص «ولايت فقيه» است كه آنها نيز بسيار است و تنها يكى از آن روايات، روايت عمر بن حنظله است.حال آنكه به نظر امام خمينى (قدس سره)، عمده دليل ولايت فقيه، دليل عقلى است، نه روايات.و در دلايل نقلى هم تكيه گاه عمده ولايت فقيه، روايات بسيار ديگرى از قبيل «اللهم ارحم خلفائى» (48) است، نه روايت عمر بن حنظله.امام، مقبوله عمر بن حنظله را مؤيد ادله اصلى ولايت فقيه بر شمرده‏اند نه دليل آن.
    اكنون آيا شگفت آور و تأمل خيز نيست كه مستندات مطلبى با اين همه پشتوانه از دليل عقلى و روايات و فقه را ناديده انگاشته و به نقل روايتى بسنده شود و با طرح سؤالاتى كه نشان دهنده ناشيگرى در مباحث فقهى است، به پيروان خود دستور و خط مشى دهد؟ ! اى كاش نگاهى گذرا به كتابهاى مفصل كه قبل و پس از پيروزى انقلاب اسلامى درباره «ولايت فقيه» نوشته شده مى‏افكند و با اين همه ادعا، تا اين حد، بى‏خبرى خود را آشكار نمى‏ساخت.
    س: ادعا شده است كه «عالمان شيعه (مثل على بن ابراهيم و..). قائل به تحريف قرآن بوده‏اند . (49) اين نيز، ادعاى باطلى است.قول به عدم تحريف قرآن، هرگز مشهور ميان علماء و محققين شيعه و مورد توافق بين آنها نبوده است. (50)
    مرحوم قمى و كلينى، محدث بوده‏اند و كار محدث، صرفا نقل حديث است.آنها روايات مربوط به قرآن راجمع آورى و نقل كرده‏اند و اعتقاد آنان به تحريف قرآن، معلوم نيست.بين نقل يك قول يا حديث و اعتقاد به آن بايد تفاوت گذارد.
    و اما بر فرض كه افراد نادرى قائل به تحريف (ناشى از كاسته شدن از آيات قرآن) شده باشند، آيا مى‏توان آن را نشان تصرف گسترده دست بشر! ! در عرصه دين دانست؟ حال آنكه قرآن امروز ما، در عصر ائمه عليهم السلام نيز بوده است، آن را مى‏خوانده‏اند، به آن استناد مى‏كرده‏اند، مسلمانان را در فهم دين و تشخيص روايات درست از نادرست به همين قرآن، ارجاع مى‏داده‏اند، سند هر حكم فقهى را از قرآن بيان مى‏كرده‏اند و مى‏فرموده‏اند آنچه از حديث، مخالف همين قرآن است، بدانيد كه ما نگفته‏ايم، و آن را به ديوار بزنيد.آيا اينهمه احتجاج به قرآن و استناد به آن، از سوى امامان پاك در طول تقريبا 250 سال پس از رحلت پيامبر، نمى‏تواند نشان تحريف نشدن قرآن و حجت بودن آن و عدم دخالت دست بشر در آن باشد؟ با اظهار نظر غير مستند يكتن، نمى‏توان قرآن را همرديف تورات و انجيل تحريف شده، قرار داد، گرچه پلوراليستهاى افراطى مايلند قرآن را نيز چون انجيل و تورات، مورد دستبرد و تحريف بدانند.
    ق: پرسيده‏اند كه: «اگر حيات مبارك پيامبر طولانى‏تر مى‏شد آيا وقايع تاريخى مهم ديگرى در طول عمر ايشان رخ نمى‏داد و حجم قرآن از اينكه هست بسى افزون‏تر نمى‏گشت؟ و كتاب مرجع مسلمانان واجد نكته‏هاى روشنگر بيشتر نمى‏شد؟»
    اولا: خدا در حيات پيامبر، دين خود را كامل كرد و فرمود:
    «اليوم اكملت لكم دينكم» (51)
    «امروز دين را براى شما كامل كردم»
    ثانيا: خدا قادر بود به پيامبر خود عمر طولانى‏ترى دهد تا اگر هنوز قرآن، ناقص است آن را كامل كند، اما چنين نكرد.
    ثالثا: مدتى پيش از فرا رسيدن زمان رحلت پيامبر، نزول آيات قرآن متوقف شد و پيامبر (ص) خبر داد كه اين آخرين آيات است.
    رابعا: در زمان حيات پيامبر، وقايع مهم ديگرى رخ داده كه در آيات قرآن، از آن سخن نرفته است.مگر قرآن كتاب تاريخ حوادث عصر پيامبر است كه بگوييم همه قرآن، مطابق حوادث تاريخى پيشرفته است؟ ! بنابر اين، هرگز معلوم نيست كه اگر وقايع مهم ديگرى نيز در عصر آن حضرت رخ مى‏داد يا عمر آن حضرت طولانى‏تر مى‏شد لازم بود كه در آيات قرآن مطرح شود و قرآن، بسى بزرگتر از آنچه هست گردد.
    خامسا: پيامبر، خود فرموده است: «همه آنچه براى بهشتى كردن شما لازم بود، گفتم.»
    سادسا: در روايات آمده است كه پيامبر فرمود: «هر سال، قرآن يك بار بطور كامل بر من نازل مى‏شد و امسال (سال آخر حيات مباركش) دوبار بر من نازل شد» معلوم مى‏شود كه سوره‏ها و آيات قرآن، محدود و معين بوده است وگرنه اين سخن معنا نداشت.
    ر: گفته‏اند «آنكه اينك مسيحى است، اگر در جامعه اسلامى زاده مى‏شد، مسلمان بود و بالعكس، زبان حال عموم دينداران (و بل عموم مردم عالم) اين است كه انا وجدنا آباءنا على امة و انا على آثارهم مقتدون» (52)
    پاسخ اينست كه واقعيت جامعه بشرى بطور غالب، همانست كه نويسنده ادعا مى‏كند.اما اولا : استثناد از اين قاعده، فراوان رخ مى‏دهد.
    ثانيا: هر چه واقعيت دارد، نشان درستى و صواب آن نيست.
    ثالثا: اگر حجت بر پيروان اديان و مذاهب ديگر تمام نشود، معذورند، نه اينكه بر حق‏اند .
    رابعا: آيه‏اى كه مؤلف به آن استناد كرده، نقل منطق مشركان است، نه زبان پيروان اديان .
    خامسا: قرآن، اين منطق را محكوم كرده و آن را پيروى كوركورانه و مردود شمرده است نه اينكه آن را منطقى پذيرفته و تاكيد كرده و روش طبيعى تلقى كند.بلكه فرموده است:
    «اولو كان آباؤهم لا يعقلون شيئا و لا يهتدون» ؟
    «اگر چه پدران آنها چيزى را نمى‏فهميدند و هدايت نيافته بودند؟ !»
    ش: گفته مى‏شود: «در دين شريعتى، سخن از نزديك شدن به يكديگر نمى‏توان گفت.هر طايفه از مقلدان بايد به همان آداب عمل كنند كه مفتى‏شان مى‏گويد.هيچ فقيهى تا كنون نداى پلوراليسم در نداده است.اين پيام از آن محققان است» . (53)
    اولا: بر خلاف ادعاى نويسنده، بيشترين دعوت به نزديك شدن اديان و مذاهب را فقيهان و شيعه داشته‏اند.شيخ مفيد، فقيه بزرگ امامى در بغداد، فقه پنج مذاهب را تدريس مى‏كرد و مرجع طوايف مختلف سنى و شيعه بود.شيخ طوسى، فقيه بزرگ شيعه، كتاب «الخلاف» را نوشته و فتاواى مذاهب مختلف اسلامى را كنار هم قرار داده و موارد تشابه و تفاوت را بى‏تعصيبى تمام، نشان داده است و بسيار ديگرى از فقيهان نامدار از دو سو، گفتارهاى مشابه دارند، در عصر ما نيز مرحوم آيت الله بروجردى براى تقريب بين مذاهب اسلامى، به مجمع التقريب مصر نماينده دائمى فرستاد و در درس فقه خود ديدگاههاى مذاهب اهل سنت راذكر مى‏كرد.امام خمينى رضوان الله عليه جهان اسلام را به يكپارچگى و وحدت حول محور اسلام فراخواند و روابط مسلمانان را تا اين مايه تقريب و تحكيم نمود، بلكه پا را فراتر نهاد و پيروان اديان ابراهيمى و مستضعفان جهان را به اتحاد موضع در مسائل مشترك دينى، سياسى و بين المللى دعوت كرد.البته هيچ منافاتى بين دعوت به نزديك شدن به يكديگر، با تقليد هر فرقه از آداب مفتى خود، وجود ندارد و تجربه انقلاب اسلامى نشان داد كه اين گونه تقريب بين مذاهب، ممكن و قابل تحقق است و از قضاء، مستند فقهى دارد.
    ثانيا: شگفت، اين است كه با اينكه نويسنده آن مقاله مى‏پذيرد كه: «اصحاب هر فرقه، مجازند كه همچنان بر طريقه خود بمانند و پا بفشارند» ، چگونه از اينكه «هر طايفه از مقلدان بايد به همان آداب عمل كنند كه مفتى‏شان مى‏گويد» ، (54) ناراضى است.اصولا پلوراليسم مورد ادعا، همين است كه هر فرقه‏اى بتواند نه تنها به آداب خود عمل كند، بلكه بدان معتقد نيز بماند، اكنون چرا چنين چيزى مورد انتقاد قرار مى‏گيرد، روشن نيست؟ !
    ثالثا: امام خمينى قدس سره و بسيارى از ديگر فقهاء شيعه، از پيروان خود خواسته‏اند هنگامى كه در مجامع اهل سنت حضور مى‏يابند، از باب مراعات وحدت و مدارات، در جماعت و جمعه آنان شركت كنند و در تشخيص اول ماه و وقوف در عرفات و مشعر و اعمال منا تبعيت كنند و در اينصورت فتوا داده‏اند كه هر شرط و جزيى از نماز و اعمال حج آنان كه ناگزير بر خلاف فتاواى فقهاء شيعه رخ دهد، اعمال آنان درست است و نياز به اعاده ندارد.
    آيا اين نداى تقريب متعهدانه و حق مدارانه درست است، يا نداى فارغ از حق و باطل كه از پيروان مذاهب مختلف مى‏خواهد بر طريقه خود بمانند و پاى بفشارند و آنان را بجاى تحقيق در باب شناسايى حق، به تقليد از گذشتگان خود تشويق مى‏كند و همه اديان و شناخت‏ها را محق مى‏شمارد؟ !
    رابعا: بايد گفت: فقه، دانشى است روشمند، و فقيه، بى‏تحقيق فتوا نمى‏دهد و نداى پلوراليسم به معنايى كه مقاله صراطهاى مستقيم اراده مى‏كند، ندايى از سر بى‏خبرى و سردرگمى است، نه از سر تحقيق.زيرا تحقيق براى تميز درست از نادرست، و حق از باطل است و كسى كه حوصله تحقيق ندارد، سخن از بازشناخت حق و باطل را كنار مى‏گذارد و نداى «صلح كل» سر مى‏دهد .اگر مقصد از پلوراليسم، اعلام مبهم بودن و غير قابل تميز بودن حق از باطل است، فقيه پس از تحقيق، حق را از باطل تمييز مى‏دهد و ديگر معنا ندارد مردم را به جمع بين حق باطل فراخواند.و اگر مقصود از پلوراليسم، دعوت به زندگى صلح آميز با پيروان ساير اديان و مذاهب است، فقيهان بزرگ ما نيز همواره بدان دعوت كرده‏اند و نتيجه آن نيز، زندگى‏همراه با صفاى پيروان مذاهب مختلف در كنار هم بوده است، بدون اينكه ضرورتى در چشم پوشى نسبت به حقانيت و درستى طريقه خود احساس كنند.
    ت: گفته شده است: «اصل در عالم طبيعت و اجتماع، كثرت است، نه وحدت، و تباين است نه تشابه» (55)
    اولا: چه ضرورتى بر يكسان شمردن طبيعت و اجتماع است، آيا هر حكمى بر طبيعت رفت، بر اجتماع نيز مى‏رود؟ آيا اين فكر سرچشمه گرفته از تفكر طبيعت گرايى قرن 18 اروپا«~ (Naturalism) ~»نيست؟
    ثانيا: اين اصل از كجا گرفته شده و در كجا ثابت شده است؟ چه استدلالى عقلى و چه سندى نقلى و چه دليلى تجربى بر آن گواه است؟
    ثالثا: اگر اصل در اجتماع، كثرت است نه وحدت، چرا قرآن، انسانها را بر خلاف اين اصل، به وحدت فرا مى‏خواند؟
    «و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا»
    40 همه به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد.
    «و لا تكونوا كالذين تفرقوا و اختلفوا من بعد ما جاء هم البينات»
    41 همچون آنان نباشيد كه پراكنده شدند و پس از ديدن نشانه‏ها، اختلاف كردند.
    «و لا تكونوا من المشركين، من الذين فرقوا دينهم و كانوا شيعا»
    چون مشركين نباشيد كه تفرقه كردند و گروه گروه شدند.
    «ان الذين فرقوا دينهم و كانوا شيعا لست منهم فى شى‏ء»
    آنانكه دين خود را پراكندند و گروه گروه شدند تو در ميان ايشان جايگاهى ندارى
    «ان فرعون علا فى الارض و جعل اهلها شيعا»
    همانا فرعون در زمينى برترى جلست را اهل آنرا فرقه فرقه ساخت.
    در آيات فوق و بسيارى از آيات ديگر، خداوند، مردم را به وحدت و پرهيز از تفرقه، اختلاف و چند دستگى دعوت مى‏كند و ايجاد تكثر و تباين در اجتماع را كار فرعون براى سلطه جويى خود دانسته است.
    در پايان، لازم است نكاتى را براى خوانندگان عزيز بيان كنيم:
    1 ـ آنچه در اين نوشته آمد، همه آن چيزى نيست كه در مقاله «صراطهاى مستقيم» ، قابل نقد است.ما به برخى از موارد اين تفكر پرداختيم كه خلاف صريح معيارهاى اسلامى يا عقلى بود .
    2 ـ در مقام نقد، ناگزير به پاسخهاى كوتاه بسنده كرديم، زيرا طولانى شدن پاسخها خارج از حوصله چنين نقدى است.
    ـ سعى شد به نقد مقاله پرداخته شود، نه نقد نويسنده، تا خوانندگان به «ما قيل» توجه كنند، نه به «من قال» .
    4 ـ خوانندگان را براى فهم دين و معارف دينى به كتاب خدا و سنت پيامبر (ص) و امامان عليهم السلام ارجاع مى‏دهيم و پس از آنان، به عالمان ربانى كه دين را از سرچشمه اصلى آن گرفته‏اند و براى فراگرفتن علم دين، تحقيق كرده‏اند، نه كسانى كه دين را از غربيان آموخته‏اند و آموخته‏هاى خود را معيار درستى و نادرستى كتاب و سنت قرار داده‏اند و ديدگاههاى از پيش پذيرفته خود را بر قرآن و سنت، تحميل و آن را تفسير به رأى مى‏كنند.خطر بزرگى كه امروزه فرهنگ اسلامى ما را تهديد مى‏كند، تفسير متون دينى بر اساس هواها، هوسها و بافته‏هاى متكلمين ساير اديان و داوريهاى انديشمندان غربى غير معتقد به اسلام است كه بايد از رويكردن به آنها و دل بستن به آنها پرهيز كرد.و السلام على من اتبع الهدى
    پى‏نوشت‏ها:
    1 ـ صراطهاى مستقيم.كيان 36
    2 ـ آل عمران/ 7
    3 ـ اسراء/ 9
    4 ـ آل عمران/ 7
    5 ـ مقاله فوق الذكر
    6 ـ همان
    7 ـ شورى/ 13
    8 ـ آل عمران/ 19
    9 ـ مائده/ 3
    10 ـ توبه/33، فتح/28 و الصف/ 9
    11 ـ مائده/ 15
    12 ـ بقره/ 79
    13 ـ نحل/ 64
    14 ـ عهد عتيق (تورات) سفر پيدايش باب سى و دوم
    15 ـ عهد عتيق (تورات) سفر پيدايش باب نهم
    16 ـ عهد عتيق (تورات) سفر پيدايش باب نوزدهم
    17 ـ انبياء/ 92
    18 ـ حمد/ 6
    ـ شوراى/ 53
    20 ـ آل عمران/ 64
    21 ـ همان مقاله
    22 ـ همان
    23 ـ سبار/ 13
    24 ـ ص/ 24
    25 ـ هود/ 40
    26 ـ واقعه/40 ـ 27
    27 ـ ص/ 83
    28 ـ اعراف؟ 17
    29 ـ انسان/ 3
    30 ـ كهف؟ 29
    31 ـ ابراهيم/ 22
    32 ـ نحل/100 ـ 99
    33 ـ رعد/ 17
    34 ـ نهج البلاغه خطبه 50
    35 ـ همان مقاله
    36 ـ الجن/28 ـ 26
    37 ـ بقره/ 97
    38 ـ جمعه/ 2
    39 ـ نحل/ 44
    40 ـ نهج البلاغه خطبه 50
    41 ـ همان مقاله
    42 ـ زمر/ 3
    43 ـ نساء/ 146
    44 ـ انعام/ 53
    45 ـ همان مقاله
    46 ـ همان
    47 ـ همان
    48 ـ وسائل الشيعة، كتاب القضاء، ابواب صفات قاضى باب 8 حديث 50 و كتاب حكومت اسلامى امام خمينى (ره) ص 64 و كتب متعدد فقهى
    49 ـ همان مقاله
    50 ـ البيان فى تفسير القرآن ـ خويى ص 211 و 219
    51 ـ مائده/ 3
    52 ـ زخرف/ 23
    53 ـ همان مقاله
    54 ـ همان
    55 ـ همان
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


  2. کاربر مقابل از tina عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/