نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12

موضوع: پلوراليسم دينى

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #2
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض

    استاد علامه محمد تقى جعفرى و پلوراليزم دينى

    منبع: مجله كتاب نقد، ش 4

    نويسنده: محمد تقى جعفرى

    پلوراليزم دينى، تنها بدين معنى مى‏تواند مقبول باشد كه ابتدا افراد يا گروههاى انسانى، اصولى را بمثابه حقايق ثابت و «اصول موضوعه يك دين» بنگرند و آن پيشفرضها، مسلم باشد سپس بپردازند به اينكه تحقق فلان اصل از كدام راه، ميسرتر است و نتيجه‏گيرى نسبت بدان چگونه بايد باشد؟ كيفيت بهره‏بردارى از آن چه باشد؟ آموزش آن چگونه باشد؟ اينها امورى است كه مى‏تواند مشمول كثرت يا تنوع گرايى باشد.ولى چنانچه اساس «اصول موضوعه» مورد بحث و ترديد باشد، ديگر كثرت گرايى معناى محصلى نخواهد داشت و اصولا رقابتى تحقق نمى‏پذيرد بلكه يكى به نفى ديگرى پرداخته است.بعبارت ديگر، بايد «ما به الاشتراك» ها و «ما به الامتياز» هايى داشته باشيم، كه مشتركات، مفروض تلقى شود و در دسته دوم، رقابت شود.اگر مسلمات و مشتركاتى نباشد، چه تحقيقى صورت خواهد پذيرفت؟ مثلا ميان آته‏ئيسم (انكار خدا) و ته‏ئيسم (اعتقاد به خدا) چگونه رقابت دوستانه‏اى متصور است؟ همچنين سكولاريسم كه مى‏گويد «دين نبايد در زندگى اجتماعى، نقش جدى داشته باشد» ، با تفكرى كه حضور دين در زندگى را اصل مى‏شمارد، چگونه مى‏توانند تفاهم كنند؟ ميان كسى كه مى‏گويد اين دنيا گذرگاهى براى ابديت است، با ديگرى كه مى‏گويد اين دنيا آخرين منزلگاه يعنى مقصد نهايى است، چه تفاهمى خواهد بود؟ يكى ارزشها را اصالتا مى‏پذيرد و ديگرى با نگاه ابزارى به آنها مى‏نگرد .
    پس بايد پرسيد كه منظور از كثرت گرايى چيست؟ آيا اين است كه وضع عقيدتى انسانها نسبت به هر يك از اديان و به هر يك از مذاهب مساوى است بگونه‏اى كه هر كسى مى‏تواند ازدين يا مذهب خود دست بردارد و به ديگرى معتقد شود؟ اين احتمال، با توجه به «اصول موضوعه» و مختصات لازمه هر دين كه براى معتقد به آن دين، به عنوان ضرورتهاى لازم الاعتقاد اثبات شده است، باطل و غير قابل تحقق است.زيرا حقايقى كه به عنوان «اصول» ، پذيرفته شده اگر آگاهانه و مستند به دليل محكم باشد، اصول توجيه كننده حيات شخصى متدين تلقى مى‏گردد .پس اگر امكان رها كردن آنها و تمسك به اصول ديگرى وجود داشته باشد در حقيقت، حيات روحى شخصى متزلزل مى‏گردد.اما اگر منظور، امكان حذف عوارض اقليمى و تاريخى و فرهنگى از هر يك از اديان باشد، اين منطقى است ولى احتياج به توانايى مغزى و روانى و گذشت دارد تا توفيق دو نوع حذف، مزبور را داشته باشد.و نتيجه اين دو نوع حذف، پذيرش دين كلى الهى است كه از حضرت نوح و حضرت ابراهيم ـ عليهما السلام ـ از طرف خدا در ميان بشر به جريان افتاده و همه اديان و مذاهب منشعب از آن دين، با عبور از دوران يهود و مسيحيت در جلوه‏گاه كامل آن يعنى «اسلام» (كه جامع همه آنهاست)، نمودار گشته است.
    آياتى نظير «لكم دينكم ولى دين» ، بر پذيرش كثرت گرايى در اسلام دلالتى ندارند.اگر مخاطب «يا ايها الكافرون» ، مشرك باشد قطعا «لكم دينكم» به آن معنى نيست كه شرك را به معناى يك دين الهى قابل قبول جايز مى‏داند زيرا مبارزه با شرك، از اصلى‏ترين مبانى عقيدتى اسلام است.معناى «لكم دينكم» ، تصديق شرك نيست.همان گونه كه در بعضى از آيات آمده است مقصود، توبيخ شديد «لجاجت مشركين» است.خداوند از زبان پيامبرش مى‏فرمايد: شما بر شك و كفرى كه داريد، لجاجت و مقاومت مى‏ورزيد و دست از آن برنمى‏داريد.
    اين منافاتى با انكار شرك و ضرورت مبارزه با مشركين ندارد، مانند آن آيات كه خداوند مى‏فرمايد:
    سواء عليهم أ أنذرتهم ام لم تنذرهم لا يؤمنون
    (براى آنان مساوى است كه آنان را تبليغ كنيد يا خير، آنان ايمان نمى‏ورزند). معنايش آن نيست كه عدم ايمان آنان، از ديد اسلام مقبول است و يا مقصود، متاركه تخاصم بوده و يا اينكه اديان اهل كتاب، مورد قبول بوده و حضرت آنها را به عنوان همزيستى پذيرفته‏اند .در «ان الدين عند الله الاسلام» هم، اسلام بصورت نكره نيامده و حصر در ميان است.البته اسلام، تا ظهور دين اسلام با جلوه‏هاى متنوعى بروز كرده است ولى بدان جهت كه جلوه‏هاى ابراهيمى ما قبل اسلام، در تغييرات و تحريفات فرو رفته است منظور از «الاسلام» ، در واقع، همان معناى خاص آن است كه در اسلام محمدى (ص) جلوه‏گر شده است.
    اينكه هر كسى هر چه خواست بگويد، آزادى بيان نيست.بايد پرسيد چه چيز را بگويد؟ و به چه كسى بگويد؟ براى كسى كه خبره نيست و سوادش را ندارد، آيا آزادى بيان براى او جز ايجاد تشويش روانى و افزودن دردى به دردهايش‏نتيجه‏اى دارد؟ اين افراط كاريها از آزادى پرستانى مانند «جان استوارت ميل» ناشى شده است.آيا همه مردم مغرب زمين، هگل يا كانت و همه مشرق زمينى‏ها، ملا صدرايند كه مى‏توانند يك حقيقت را از ميان هزاران باطل تشخيص بدهند؟ اگر به فكر جامعه هستيم و براى انسانيت دلمان مى‏سوزد، اين راهش نيست.براى انسان ابتدايى و حتى متوسط، همه صاحبنظرند! مخصوصا اگر از قدرت استخدام الفظ و تحريك احساسات، برخوردار باشند.من كاملا با تجديد نظر و بازنگرى دائمى، حتى در اساسيترين مسائل پذيرفته شده، موافقم.هر دمى در عالمى باشيد، ولى با چه كسى؟ و در چه محيطى؟ و درباره كدامين مسائل؟ براى تكاپو و مسابقه، شرايطى لازم است و ميدان آماده مى‏خواهد، و الا مانند غربيها خواهيم شد كه زير رگبار تناقض مانده‏اند و دست از تحقيق و تفكر در علوم انسانى كشيده و علوم انسانى را همان گونه كه يكى از اساتيد انگليسى زبان در مسافرتى كه به آنجا داشتم اعتراف كرد، به پشت صحنه انداختند و فقط ميدان تكنولوژى وسيعتر شد.
    ولتر مى‏گويد: «من آنقدر به آزادى معتقدم كه حاضرم شما حرفتان را آزادانه بزنيد و من على رغم اينكه با آن مخالفم، در راه آن كشته شوم.»
    آخر اين چه حرفى است!؟ ظاهر قشنگى دارد ولى تير خلاص به اصول انسانيت است.زيرا يك نويسنده خوش قلم مى‏تواند حتى در مقوله تخيلى بودن آزادى و لزوم جبر و استبداد، سخنانى زيبا و فريبنده براند و جامعه را دست بسته تحويل اقويا بدهد! ! آيا جناب ولتر براى اين هم خودكشى مى‏كند؟ !
    اصولا همه مسائل كه به عنوان نظريات تازه مطرح مى‏شود، از واقعيت برخوردار نيستند.مخصوصا فلسفه، علوم انسانى و مسائل ارزشى كه ذوق شخصى و تسلط به كلمات و اصطلاحات، تأثير فراوانى در جذب مغزها و روانهاى معمولى دارد.به همين جهت است كه تلفاتش هم گاهى غير قابل جبران است.اين قضيه كه دوران معاصر ما در پوچى غوطه‏ور است، به جهت رگبار نظريات بى‏اساسى است كه با جملات شگفت انگيز و جاذب مطرح مى‏شود.البته در هر دوره، اقليتى وجود دارد كه در سيل گاههاى هياهوى بظاهر علمى، شنا كرده و بسلامت بيرون مى‏آيند اما اينان اندك افرادى هستند كه عاشق حقيقتند.در جامعه ماشينى امروز، كه تكنولوژى تمام وجود ما را احاطه كرده و افراد بسرعت دچار مشكلات زندگى مى‏شوند مگر چقدر فرصت مى‏يابند؟ من اين كار را مشكل و بلكه امكان ناپذير مى‏بينم.ما چطور مى‏توانيم زندگى افراد را به بازى بگيريم؟ اگر اين مسائل ضرورت داشته باشد مسؤولان آموزش، فكر كنند كه چطور مى‏شود آن را تأمين كرد و چه بايد كرد.يعنى در اينجا لزوم فعاليتهاى تخصصى مطرح است.شگفتا! اهميت علوم انسانى به اندازه قرص سردرد كه بايد بيوشيميستها و پزشكان نظر بدهند تا استعمال آن تجويز شود، نيست؟ برداشتهاى مختلف بايد در جايى وارد ميدان شود كه انسانهاى متخصص نظر بدهند.البته وقتى معلوم شد كه نظر جارى و رسمى در جامعه، نظر اشتباهى است، ما نبايد بگذاريم جامعه قربانى اشتباهات شود، بايد گفت كه اين نظر، اشتباه بوده است.شجاعتش را هم از اهميت و عظمت حق و حقيقت مى‏توان دريافت كرد.ولى اينكه از ابتدا بحث را عريان در جامعه طرح كنيم صحيح نيست.يكى چيزى بگويد، ديگرى نقيضش را و اگر نظرى در دو نقيض يا دو نقيض نما ارائه شود، يك نظر جديد براى برطرف ساختن آن، بدون توانايى رفع تناقض، خود مستقلا وارد صحنه مى‏گردد و به قول ناصر خسرو:
    هر كسى چيزى همى گويد به تيره راى خويش تا گمان آيدت كوقسطاى بن لوقاستى!
    ما نمى‏گوييم كه ماوراى آنچه امروز در يك جامعه مطرح است، بايد از ديدگاهها حذف شود .بلكه مى‏گوييم به ارواح انسانها به قدر يك سردرد جزئى كه براى تجويز قرص آن، دقت و تحقيقات تخصصى انجام مى‏شود، اهميت بدهند.اين دلسوزى براى «حيات معقول» انسانهاست كه نبايد به بازى گرفته شود.انسانى كه در اصول مبانى حيات عقيدتى خود، دچار شك و ترديد شد ديگر از اعماق جان، نمى‏تواند به جامعه‏اش هم خدمت كند، نمى‏تواند درباره هويت خود انديشه صحيح داشته باشد.جوانى كه اطمينان ندارد مبناى حياتش بر چه اصولى استوار است، هدف زندگى‏اش چيست و اصلا بشريت يعنى چه؟ ، كلماتى از دهانش بيرون مى‏آيد و تخيلاتى به ذهنش خطور مى‏كند كه حتى بنيانگذاران پوچگرايى هم بدان گونه سخن نمى‏گويند و نمى‏انديشند.اين سانسور علم نيست، دلسوزى به انسانيت است.پس منافاتى ندارد كه اين مباحث به طور منطقى طرح شود و در عين حال، حيات انسانها به بازى گرفته نشود.
    اين برداشتى است معقول از مضامين قطعى منابع اسلامى كه مستند به ضرورت حفظ منطقه ارواح انسانها از آشفتگى، بلاتكليفى و بى‏اعتنايى به هدف اعلاى هستى است.به نظر ما آزادى طعم حيات حقيقى را دارد ولى آزادى مسؤولانه.
    ما آزادى مطلق نداريم بويژه اگر پاى سرنوشت جانهاى آدميان در ميان باشد.
    برخى از آيات و روايات ما اشاراتى دارند به اينكه اگر شما كسى را گمراه كنيد، قاتل روح او هستيد! اگر كارى كرديد كه بيچاره‏اى هدايت نشود، او را نابود ساخته‏ايد.دقت در آن دسته از احكام فقهى كه به وجود آوردن عوامل گمراهى (مانند كتب ضاله) و نگهدارى و معاملات آن را، مگر براى حسن استفاده، شديدا ممنوع مى‏سازد، مؤيد اين است كه بايد آزادى در طرح عقايد غير اسلامى، مستند به اغراض معقول باشد.
    در آيه شريفه «من اجل ذلك كتبنا على بنى اسرائيل انه من قتل نفسا بغير نفس...» ، مفسران بر طبق دلايل قابل اعتماد، «قتل و احياى روحى» را از مصاديق «قتل و احيا» بلكه بدتر از قتل فيزيكى محسوب كرده‏اند.
    جبران خليل جبران در شعرش مى‏گويد: كسى كه گلى را بدزدد، توبيخ و تحقير مى‏شود در حالى كه كسى كه مزرعه را مى‏دزد، قهرمان و با عظمت خوانده مى‏شود! كسى كه جسم انسانى را بكشد، كيفر به او مى‏دهند، در صورتى كه قاتل روح انسانها مورد توجه نيست! !
    جنايتكاران ارواح انسانها، تحت عنوان جاذب، مانند «نويسنده توانا»«آزاد انديش» ، «روشنفكر» و «متفكر» شهرت مى‏يابند و گاه كلمه پر طمطراق «فيلسوف» را ويترينهاى جامعه‏اى كه اكثر مردم آن از معلومات عميق، محرومند، به نمايش مى‏گذارند در صورتى كه از پاسخ به چون و چراهاى ضرورى فلسفه هم ناتوانند! حال اگر مطلب اين طور بود كه همه اظهار نظر كنندگان با اخلاص، به ميدان مى‏آمدند و اختلافات و رقابتها سازنده بود، نه تضادهاى كشنده، اشكال بزرگى به وجود نمى‏آمد و با هدف «رقابت سازنده» ، ديگر هيچ انسانى بدون دليل بر ادعاى خود اصرار و لجاجت نمى‏ورزيد ارائه آراى متضاد در صدر اسلام شايع بود.احتجاج طبرسى و امثال آن را در نظر بگيريد و اينكه چگونه آراء و عقايد با كمال آزادى در حضور ائمه عليهم السلام مطرح مى‏شد و مورد تحقيق قرار مى‏گرفت.حضرت امام رضا (ع) آن مسائل بسيار عالى علمى و حكمى را مطرح مى‏فرمود ولى با عمران صائبى، نه با مردم عامى كه محال بود سوال و پاسخ عمران و امام (ع) را درك كنند.
    به هر حال ما با داشتن دو اصل بسيار حياتى براى «حيات معقول جمعى» حركت مى‏كنيم و همواره طرفدار طرح تنوعات مذهبى با كسانى كه شايستگى ورود به تحقيق در آن تنوعات را دارند، هستيم:
    1 ـ فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه
    (زمر، آيه 17) (بايد حرفها را شنيد تا انتخاب احسن كرد).
    2 ـ اصل همزيستى با مشتركات اساسى در دين انسانى الهى:
    لا ينهاكم الله عن الذين لم يقاتلوكم فى الدين و لم يخرجوكم من دياركم ان تبروهم و تقسطوا اليهم.
    (ممتحنه، آيه 8) «خداوند شما را از نيكوكارى و عدالت درباره كسانى كه با شما جنگ و پيكار دينى ندارند و شما را از وطنهايتان آواره نكرده‏اند نهى نمى‏كند» و
    «قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا و بينكم الا نعبد الا الله و لا نشرك به شيئا و لا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله و ان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون .
    (آل عمران، آيه 64) «بگو اى اهل كتاب! بياييد از آن كلمه‏اى كه پذيرفته ما و شماست، پيروى كنيم: آنكه جز خداى را نپرستيم و هيچ چيز را شريك او نسازيم و بعضى از ما بعضى ديگر را سواى خدا به پرستش نگيرد.اگر آنان رويگردان شدند بگو شاهد باشيد كه ما مسلمانيم .»
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


  2. کاربر مقابل از tina عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/