استاد علامه محمد تقى جعفرى و پلوراليزم دينى
منبع: مجله كتاب نقد، ش 4
نويسنده: محمد تقى جعفرى
پلوراليزم دينى، تنها بدين معنى مىتواند مقبول باشد كه ابتدا افراد يا گروههاى انسانى، اصولى را بمثابه حقايق ثابت و «اصول موضوعه يك دين» بنگرند و آن پيشفرضها، مسلم باشد سپس بپردازند به اينكه تحقق فلان اصل از كدام راه، ميسرتر است و نتيجهگيرى نسبت بدان چگونه بايد باشد؟ كيفيت بهرهبردارى از آن چه باشد؟ آموزش آن چگونه باشد؟ اينها امورى است كه مىتواند مشمول كثرت يا تنوع گرايى باشد.ولى چنانچه اساس «اصول موضوعه» مورد بحث و ترديد باشد، ديگر كثرت گرايى معناى محصلى نخواهد داشت و اصولا رقابتى تحقق نمىپذيرد بلكه يكى به نفى ديگرى پرداخته است.بعبارت ديگر، بايد «ما به الاشتراك» ها و «ما به الامتياز» هايى داشته باشيم، كه مشتركات، مفروض تلقى شود و در دسته دوم، رقابت شود.اگر مسلمات و مشتركاتى نباشد، چه تحقيقى صورت خواهد پذيرفت؟ مثلا ميان آتهئيسم (انكار خدا) و تهئيسم (اعتقاد به خدا) چگونه رقابت دوستانهاى متصور است؟ همچنين سكولاريسم كه مىگويد «دين نبايد در زندگى اجتماعى، نقش جدى داشته باشد» ، با تفكرى كه حضور دين در زندگى را اصل مىشمارد، چگونه مىتوانند تفاهم كنند؟ ميان كسى كه مىگويد اين دنيا گذرگاهى براى ابديت است، با ديگرى كه مىگويد اين دنيا آخرين منزلگاه يعنى مقصد نهايى است، چه تفاهمى خواهد بود؟ يكى ارزشها را اصالتا مىپذيرد و ديگرى با نگاه ابزارى به آنها مىنگرد .
پس بايد پرسيد كه منظور از كثرت گرايى چيست؟ آيا اين است كه وضع عقيدتى انسانها نسبت به هر يك از اديان و به هر يك از مذاهب مساوى است بگونهاى كه هر كسى مىتواند ازدين يا مذهب خود دست بردارد و به ديگرى معتقد شود؟ اين احتمال، با توجه به «اصول موضوعه» و مختصات لازمه هر دين كه براى معتقد به آن دين، به عنوان ضرورتهاى لازم الاعتقاد اثبات شده است، باطل و غير قابل تحقق است.زيرا حقايقى كه به عنوان «اصول» ، پذيرفته شده اگر آگاهانه و مستند به دليل محكم باشد، اصول توجيه كننده حيات شخصى متدين تلقى مىگردد .پس اگر امكان رها كردن آنها و تمسك به اصول ديگرى وجود داشته باشد در حقيقت، حيات روحى شخصى متزلزل مىگردد.اما اگر منظور، امكان حذف عوارض اقليمى و تاريخى و فرهنگى از هر يك از اديان باشد، اين منطقى است ولى احتياج به توانايى مغزى و روانى و گذشت دارد تا توفيق دو نوع حذف، مزبور را داشته باشد.و نتيجه اين دو نوع حذف، پذيرش دين كلى الهى است كه از حضرت نوح و حضرت ابراهيم ـ عليهما السلام ـ از طرف خدا در ميان بشر به جريان افتاده و همه اديان و مذاهب منشعب از آن دين، با عبور از دوران يهود و مسيحيت در جلوهگاه كامل آن يعنى «اسلام» (كه جامع همه آنهاست)، نمودار گشته است.
آياتى نظير «لكم دينكم ولى دين» ، بر پذيرش كثرت گرايى در اسلام دلالتى ندارند.اگر مخاطب «يا ايها الكافرون» ، مشرك باشد قطعا «لكم دينكم» به آن معنى نيست كه شرك را به معناى يك دين الهى قابل قبول جايز مىداند زيرا مبارزه با شرك، از اصلىترين مبانى عقيدتى اسلام است.معناى «لكم دينكم» ، تصديق شرك نيست.همان گونه كه در بعضى از آيات آمده است مقصود، توبيخ شديد «لجاجت مشركين» است.خداوند از زبان پيامبرش مىفرمايد: شما بر شك و كفرى كه داريد، لجاجت و مقاومت مىورزيد و دست از آن برنمىداريد.
اين منافاتى با انكار شرك و ضرورت مبارزه با مشركين ندارد، مانند آن آيات كه خداوند مىفرمايد:
سواء عليهم أ أنذرتهم ام لم تنذرهم لا يؤمنون
(براى آنان مساوى است كه آنان را تبليغ كنيد يا خير، آنان ايمان نمىورزند). معنايش آن نيست كه عدم ايمان آنان، از ديد اسلام مقبول است و يا مقصود، متاركه تخاصم بوده و يا اينكه اديان اهل كتاب، مورد قبول بوده و حضرت آنها را به عنوان همزيستى پذيرفتهاند .در «ان الدين عند الله الاسلام» هم، اسلام بصورت نكره نيامده و حصر در ميان است.البته اسلام، تا ظهور دين اسلام با جلوههاى متنوعى بروز كرده است ولى بدان جهت كه جلوههاى ابراهيمى ما قبل اسلام، در تغييرات و تحريفات فرو رفته است منظور از «الاسلام» ، در واقع، همان معناى خاص آن است كه در اسلام محمدى (ص) جلوهگر شده است.
اينكه هر كسى هر چه خواست بگويد، آزادى بيان نيست.بايد پرسيد چه چيز را بگويد؟ و به چه كسى بگويد؟ براى كسى كه خبره نيست و سوادش را ندارد، آيا آزادى بيان براى او جز ايجاد تشويش روانى و افزودن دردى به دردهايشنتيجهاى دارد؟ اين افراط كاريها از آزادى پرستانى مانند «جان استوارت ميل» ناشى شده است.آيا همه مردم مغرب زمين، هگل يا كانت و همه مشرق زمينىها، ملا صدرايند كه مىتوانند يك حقيقت را از ميان هزاران باطل تشخيص بدهند؟ اگر به فكر جامعه هستيم و براى انسانيت دلمان مىسوزد، اين راهش نيست.براى انسان ابتدايى و حتى متوسط، همه صاحبنظرند! مخصوصا اگر از قدرت استخدام الفظ و تحريك احساسات، برخوردار باشند.من كاملا با تجديد نظر و بازنگرى دائمى، حتى در اساسيترين مسائل پذيرفته شده، موافقم.هر دمى در عالمى باشيد، ولى با چه كسى؟ و در چه محيطى؟ و درباره كدامين مسائل؟ براى تكاپو و مسابقه، شرايطى لازم است و ميدان آماده مىخواهد، و الا مانند غربيها خواهيم شد كه زير رگبار تناقض ماندهاند و دست از تحقيق و تفكر در علوم انسانى كشيده و علوم انسانى را همان گونه كه يكى از اساتيد انگليسى زبان در مسافرتى كه به آنجا داشتم اعتراف كرد، به پشت صحنه انداختند و فقط ميدان تكنولوژى وسيعتر شد.
ولتر مىگويد: «من آنقدر به آزادى معتقدم كه حاضرم شما حرفتان را آزادانه بزنيد و من على رغم اينكه با آن مخالفم، در راه آن كشته شوم.»
آخر اين چه حرفى است!؟ ظاهر قشنگى دارد ولى تير خلاص به اصول انسانيت است.زيرا يك نويسنده خوش قلم مىتواند حتى در مقوله تخيلى بودن آزادى و لزوم جبر و استبداد، سخنانى زيبا و فريبنده براند و جامعه را دست بسته تحويل اقويا بدهد! ! آيا جناب ولتر براى اين هم خودكشى مىكند؟ !
اصولا همه مسائل كه به عنوان نظريات تازه مطرح مىشود، از واقعيت برخوردار نيستند.مخصوصا فلسفه، علوم انسانى و مسائل ارزشى كه ذوق شخصى و تسلط به كلمات و اصطلاحات، تأثير فراوانى در جذب مغزها و روانهاى معمولى دارد.به همين جهت است كه تلفاتش هم گاهى غير قابل جبران است.اين قضيه كه دوران معاصر ما در پوچى غوطهور است، به جهت رگبار نظريات بىاساسى است كه با جملات شگفت انگيز و جاذب مطرح مىشود.البته در هر دوره، اقليتى وجود دارد كه در سيل گاههاى هياهوى بظاهر علمى، شنا كرده و بسلامت بيرون مىآيند اما اينان اندك افرادى هستند كه عاشق حقيقتند.در جامعه ماشينى امروز، كه تكنولوژى تمام وجود ما را احاطه كرده و افراد بسرعت دچار مشكلات زندگى مىشوند مگر چقدر فرصت مىيابند؟ من اين كار را مشكل و بلكه امكان ناپذير مىبينم.ما چطور مىتوانيم زندگى افراد را به بازى بگيريم؟ اگر اين مسائل ضرورت داشته باشد مسؤولان آموزش، فكر كنند كه چطور مىشود آن را تأمين كرد و چه بايد كرد.يعنى در اينجا لزوم فعاليتهاى تخصصى مطرح است.شگفتا! اهميت علوم انسانى به اندازه قرص سردرد كه بايد بيوشيميستها و پزشكان نظر بدهند تا استعمال آن تجويز شود، نيست؟ برداشتهاى مختلف بايد در جايى وارد ميدان شود كه انسانهاى متخصص نظر بدهند.البته وقتى معلوم شد كه نظر جارى و رسمى در جامعه، نظر اشتباهى است، ما نبايد بگذاريم جامعه قربانى اشتباهات شود، بايد گفت كه اين نظر، اشتباه بوده است.شجاعتش را هم از اهميت و عظمت حق و حقيقت مىتوان دريافت كرد.ولى اينكه از ابتدا بحث را عريان در جامعه طرح كنيم صحيح نيست.يكى چيزى بگويد، ديگرى نقيضش را و اگر نظرى در دو نقيض يا دو نقيض نما ارائه شود، يك نظر جديد براى برطرف ساختن آن، بدون توانايى رفع تناقض، خود مستقلا وارد صحنه مىگردد و به قول ناصر خسرو:
هر كسى چيزى همى گويد به تيره راى خويش تا گمان آيدت كوقسطاى بن لوقاستى!
ما نمىگوييم كه ماوراى آنچه امروز در يك جامعه مطرح است، بايد از ديدگاهها حذف شود .بلكه مىگوييم به ارواح انسانها به قدر يك سردرد جزئى كه براى تجويز قرص آن، دقت و تحقيقات تخصصى انجام مىشود، اهميت بدهند.اين دلسوزى براى «حيات معقول» انسانهاست كه نبايد به بازى گرفته شود.انسانى كه در اصول مبانى حيات عقيدتى خود، دچار شك و ترديد شد ديگر از اعماق جان، نمىتواند به جامعهاش هم خدمت كند، نمىتواند درباره هويت خود انديشه صحيح داشته باشد.جوانى كه اطمينان ندارد مبناى حياتش بر چه اصولى استوار است، هدف زندگىاش چيست و اصلا بشريت يعنى چه؟ ، كلماتى از دهانش بيرون مىآيد و تخيلاتى به ذهنش خطور مىكند كه حتى بنيانگذاران پوچگرايى هم بدان گونه سخن نمىگويند و نمىانديشند.اين سانسور علم نيست، دلسوزى به انسانيت است.پس منافاتى ندارد كه اين مباحث به طور منطقى طرح شود و در عين حال، حيات انسانها به بازى گرفته نشود.
اين برداشتى است معقول از مضامين قطعى منابع اسلامى كه مستند به ضرورت حفظ منطقه ارواح انسانها از آشفتگى، بلاتكليفى و بىاعتنايى به هدف اعلاى هستى است.به نظر ما آزادى طعم حيات حقيقى را دارد ولى آزادى مسؤولانه.
ما آزادى مطلق نداريم بويژه اگر پاى سرنوشت جانهاى آدميان در ميان باشد.
برخى از آيات و روايات ما اشاراتى دارند به اينكه اگر شما كسى را گمراه كنيد، قاتل روح او هستيد! اگر كارى كرديد كه بيچارهاى هدايت نشود، او را نابود ساختهايد.دقت در آن دسته از احكام فقهى كه به وجود آوردن عوامل گمراهى (مانند كتب ضاله) و نگهدارى و معاملات آن را، مگر براى حسن استفاده، شديدا ممنوع مىسازد، مؤيد اين است كه بايد آزادى در طرح عقايد غير اسلامى، مستند به اغراض معقول باشد.
در آيه شريفه «من اجل ذلك كتبنا على بنى اسرائيل انه من قتل نفسا بغير نفس...» ، مفسران بر طبق دلايل قابل اعتماد، «قتل و احياى روحى» را از مصاديق «قتل و احيا» بلكه بدتر از قتل فيزيكى محسوب كردهاند.
جبران خليل جبران در شعرش مىگويد: كسى كه گلى را بدزدد، توبيخ و تحقير مىشود در حالى كه كسى كه مزرعه را مىدزد، قهرمان و با عظمت خوانده مىشود! كسى كه جسم انسانى را بكشد، كيفر به او مىدهند، در صورتى كه قاتل روح انسانها مورد توجه نيست! !
جنايتكاران ارواح انسانها، تحت عنوان جاذب، مانند «نويسنده توانا»«آزاد انديش» ، «روشنفكر» و «متفكر» شهرت مىيابند و گاه كلمه پر طمطراق «فيلسوف» را ويترينهاى جامعهاى كه اكثر مردم آن از معلومات عميق، محرومند، به نمايش مىگذارند در صورتى كه از پاسخ به چون و چراهاى ضرورى فلسفه هم ناتوانند! حال اگر مطلب اين طور بود كه همه اظهار نظر كنندگان با اخلاص، به ميدان مىآمدند و اختلافات و رقابتها سازنده بود، نه تضادهاى كشنده، اشكال بزرگى به وجود نمىآمد و با هدف «رقابت سازنده» ، ديگر هيچ انسانى بدون دليل بر ادعاى خود اصرار و لجاجت نمىورزيد ارائه آراى متضاد در صدر اسلام شايع بود.احتجاج طبرسى و امثال آن را در نظر بگيريد و اينكه چگونه آراء و عقايد با كمال آزادى در حضور ائمه عليهم السلام مطرح مىشد و مورد تحقيق قرار مىگرفت.حضرت امام رضا (ع) آن مسائل بسيار عالى علمى و حكمى را مطرح مىفرمود ولى با عمران صائبى، نه با مردم عامى كه محال بود سوال و پاسخ عمران و امام (ع) را درك كنند.
به هر حال ما با داشتن دو اصل بسيار حياتى براى «حيات معقول جمعى» حركت مىكنيم و همواره طرفدار طرح تنوعات مذهبى با كسانى كه شايستگى ورود به تحقيق در آن تنوعات را دارند، هستيم:
1 ـ فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه
(زمر، آيه 17) (بايد حرفها را شنيد تا انتخاب احسن كرد).
2 ـ اصل همزيستى با مشتركات اساسى در دين انسانى الهى:
لا ينهاكم الله عن الذين لم يقاتلوكم فى الدين و لم يخرجوكم من دياركم ان تبروهم و تقسطوا اليهم.
(ممتحنه، آيه 8) «خداوند شما را از نيكوكارى و عدالت درباره كسانى كه با شما جنگ و پيكار دينى ندارند و شما را از وطنهايتان آواره نكردهاند نهى نمىكند» و
«قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا و بينكم الا نعبد الا الله و لا نشرك به شيئا و لا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله و ان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون .
(آل عمران، آيه 64) «بگو اى اهل كتاب! بياييد از آن كلمهاى كه پذيرفته ما و شماست، پيروى كنيم: آنكه جز خداى را نپرستيم و هيچ چيز را شريك او نسازيم و بعضى از ما بعضى ديگر را سواى خدا به پرستش نگيرد.اگر آنان رويگردان شدند بگو شاهد باشيد كه ما مسلمانيم .»
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)