بسم الله الرحمن الرحیم روزي معلم مكتبي به شاگردانش گفت هر كس «بسم الله الرِّحمن الرِّحيم» بگويد؛ ميتواند روي آب راه برود. يكي از شاگردان پاكدل كه سلامت نفس داشت و غذاي حلالخور بود؛ ديد، عجب چيز خوبي. چون او براي اين كه به كلاس برسد بايد مسير زيادي را طي ميكرد تا به پل برسد و به كلاس برود.
يعني هر روز بايد دو سه كيلومتر ميرفت تا از روي پل بيايد. خيلي خوشحال شد. پس وقتي كه از مكتبخانه بيرون آمد با «بسم الله الرِّحمن الرِّحيم» رفت آن طرف آب. ديگر هر روز با "بسم الله" ميآمد و ميرفت. پدر و مادرش گفتند براي تشكر، معلمت را مهمان كنيم چون خيلي به تو خدمت كرده است. بالاخره آقا معلم پذيرفت. ظهر مكتب تمام شد. آمدند بروند منزل! معلم به سمتي رفت كه پل بود. شاگرد گفت: آقا چرا راهتان را دور ميكنيد! از روي آب ميرويم.
معلم گفت از روي آب كه نميشود گفت: "بسم الله" ميگوييم و از روي آب ميرويم. از وقتي كه شما اين مورد را گفتيد من هر روز با "بسم الله" از روي آب رفت و آمد ميكنم.
معلم آهي كشيد و گفت آن زباني كه تو داري من ندارم. آن دلي كه تو داري من ندارم
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)