حكايات تاريخى ، پادشاهان
زاهدی به نزد حاکمیآمد. حاکم او را گفت : مرا پند ده ! گفت : آيا پيش از تو، پدر و عمويت در اين مجلس ننشستند؟ گفت : بلى ! گفت : آيا از آن ها كارهايى سر نزد كه بر ايشان اميد رستگارى بود؟ و كارهايى سر نزد كه بيم هلاك بر آن ها مى رفت ؟ گفت : بلى . گفت : بنگر! در هر آن چه اميد رستگارى ست . آن را بگير! و هر آن چه را كه در آن بيم هلاك است ، رهاكن !
کشکول شیخ بهایی