بي غيرتي و مردن

هنگامي كه به علي(ع) گزارش دادند كه سپاهيان معاويه به شهر انبار هجوم بردند و حسان بن حسان فرماندار را كشتند، فرمود:
«آگاه باشيد برادر غامد (سفيان بن عوف) به امر معاويه باسواران به شهر انبار ( كه در سمت شرقي فرات عراق قرار دارد) وارد گريده و حسان بن حسان (فرماندار) را كشت و سربازان شما را از آن حدود دور گردانيد. به من خبر رسيده كه يكي از لشكريان ايشان بر يك زن مسلمان و يك زن ذمي (اهل كتاب) وارد شد و خلخال و دست بند و گردن بند و گوشواره هاي آنان را كند و آن زن نمي توانست از او ممانعت كند، مگر به گريه و زاري صدا بلند كردند تا از خويشان خود كمك بگيرند.
دشمنان با غنيمت بسيار از شهر انبار بازگشتند، در صورتي كه به يك نفر از آنها، زخمي نرسيد و خوني از آنها بر زمين نريخت.
اگر مرد مسلماني از شنيدن اين واقعه از حزن و اندوه بميرد، ملامت ندارد... اي نامردهايي كه آثار مردانگي در شما نيست! و اي كساني كه عقل شما مانند عقل بچه ها و زن هاي تازه به **** رفته است! اي كاش من شما را نمي ديدم و نمي شناختم.(1)

1- نهج البلاغه فيض، خطبه 27، ص 97